این نمایشنامه, ترجمه دیگری است از 'راستان 'اثر 'آلبر کامو 'که در آن ماجرای یک گروه انقلاب تروریستی در روسیه قرن نوزدهم به تصویر کشیده میشود . در این اثر, آنچه به منزله اصل و اساس مطرح میشود در وجود سه شخصیت خلاصه شده است .یکی 'ایوان کالیانف 'که معتقد است' :به انقلاب پیوستهام چون زندگی را دوست دارم .'دوم, 'استپان فدورف 'که اعتقاد دارد' :زندگی را دوست ندارم, بلکه به عدالت عشق میورزم که مافوق زندگی است 'و سوم 'دورا دولبوف 'که مدعی است' :ما از راستانیم ;از این رو محکومیم به این که از خود بزرگتر باشیم .' 'کالیانف 'مامور پرتاب بمب به طرف کالسکه 'دوک اعظم 'میشود, اما در لحظه آخر, با مشاهد دو کودک خردسال, یعنی برادرزادههای دوک اعظم, از کار منصرف میشود و ناگزیر برنامه به عقب میافتد و سرانجام, واقعهای دیگر رخ میدهد . 'کالیانف 'روحیهای شاعر مابانه دارد, اما بهرغم این اعتقاد که 'انقلاب اصل است', دل بسته زیبایی, سعادت و عشق بوده عاقبت تن به مرگی مردانه میدهد .