در این نمایشنامه از 'هرولد پینتر', نمایشنامهنویس انگلیسی, زوج جوانی در یک خانه اربابی روستایی زندگی میکنند. مرد کلکسیونر است و همسر مهربانی دارد. یک روز صبح, هنگام صرف صبحانه آنها پیرمرد کبریت فروشی را میبینند که کمی آن طرفتر از حیاط خانهشان ایستاده است؛ آنها مدتی است که هر روز این مرد را میبینند؛ 'ادوارد' ـصاحب خانه ـ به حضور مرد در آن جا مشکوک میشود و از همسرش میخواهد با حیلهای پیرمرد را به داخل منزل بکشاند تا حقیقت ماجرا را دریابد و....