'داستان بیپایان 'رمان خیالی بلندی است که برای نوجوانان و جوانان گروههای سنی 'د 'و 'ه 'به فارسی ترجمه شده است .قهرمان کتاب 'باستیان 'پسرکی خجالتی و ترسو است که دائما مورد تمسخر همکلاسانش قرار میگیرد .او مادر ندارد و پدرش نیز که پس از مرگ همسرش دچار افسردگی شده به او توجهی نمیکند ;از این رو, 'باستیان 'از پشتوانه و اعتماد به نفسی ضعیف و روح و شخصیتی متزلزل برخوردار است .او در یک روز بارانی برای فرار از دست آزار همکلاسانش به یک مغازه کتابفروشی پناه میبرد و دور از چشم کتابفروش, کتابی به نام 'داستان بیپایان 'را میدزد و برای خواندن آن به انبار زیر شیروانی مدرسه میرود .او چنان غرق داستان میشود که خود را به جای قهرمان آن میبیند و وارد ماجراهای خیالی پر هیجان و زیادی میگردد تا جایی که در رویا میبیند از آن همه قصه و داستان, کتابخانه بزرگی به وجود آمده که حتی تمام افراد بشر نیز نمیتوانند تمام کتابهای آن را بخوانند . بخش عمده کتاب حوادثی است که در این سفر خیالی برای 'باستیان 'روی میدهد . در نتیجه, افرادی که با آنها ملاقات میکند, تجربیات و راهنماییهایی که به دست میآورد, شخصیت و روحیه او را دگرگون میسازد .در پایان داستان, هنگامی که 'باستیان 'ار رویا خارج میشود و به خود میآید, دیگر از چیزی نمیترسد و نیروی فوقالعاده و اعتماد به نفسی عمیق در خود احساس میکند ;از این رو, او تصمیم میگیرد کتاب را به کتابفروشی برگرداند, اما کتاب را پیدا نمیکند .با این حال به کتابفروشی میرود و ماجرا را برای کتابفروش تعریف میکند .مدیر کتابفروشی به خاطر این که باستیان از معدود کسانی بوده که به سرزمین رویا رفته و به 'هر دو دنیا شکوفایی بخشیده 'او را میبخشد و از کار او خشنود میشود .