این اثر 'نیچه 'ترجمهای است از زبان فرانسه که برای صحنه نمایش تدوین شده است .داستان نمایش از این قرار است که 'زردشت 'شخصیت این کتاب (نه پیامبر و بنیانگذار دین زردشت) پس از ده سال از غار خویش بیرون میآید و با خویشتن سخن میگوید .او میخواهد همچون خورشید شود .کار او این است که به جهان زیرین به سوی انسانها برود تا با آنها از ابر و انسان زمینی و ارزش نو سخن بگوید, زردشت در مرحله نخست از طریق شخصی به نام 'بندباز 'آموزههای خود را آغاز میکند .او بر آن است ارزشهای فاسد و جهان فرسوده قدیمی را همراه با تمامی قیود آن نابود کند .او میخواهد به ابر و انسان زمینی آموزش دهد ;اما در اولین مرحله با شکست مواجه میشود ;برای این که انسانها آماده و پذیرای سخنان او نیستند . در مرحله دوم, زردشت با تصویر رمانتیک رهبر یا منجی ـ همچون سلامت یا شفای بزرگ ـ ظاهر میشود .او دیگر به دنبال همه مردم نیست .او در میان انسانها به دنبال همراهانی است که با او آفریده شوند .بدین سان که آفریننده خواهان همراهانی است که روی لوحها ارزشهای جدید حکاکی کند .در پی انسانهایی است که دیگر رنج کشیدن را فراموش کنند و 'آری مقدس 'به زندگی بگویند ;اما چون مرگ خدایان وجود ندارد انسانها خود را نیازمند به پرستش میبینند و آنان عاقبت به روش خود شفا مییابند ; آن سان که مشاهده میکند که نه مرد برتر زانو زدهاند و خر را پرستش میکنند .