در این نمایشنامه, 'ژوزف' ـ سرکارگر مبلسازی ـ عاشق دختر جوانی به نام 'پاملا' میشود که پدرش خیاط ورشکستهای است که اکنون دربان خانواده ثروتمندی است؛ اما هر اندازه که ژوزف به پاملا ابراز علاقه میکند, پاملا از عشق او میگریزند و او را از خود میراند و.....