نمایش نامه حاضر با بهره گیری از درون مایه ای اساطیری, روایت گر داستان انسانی است که از بدویت به سوی یافتن اقبال و پالایش و رستگاری در جامعه ای پیچیده و پیشرفته روی می آورد. پارسیفال نمونه انسانی است امروزی که دغدغه نظام فردی و اجتماعی را در قالب هایی فرا طبیعی و ماورایی با نیم نگاهی اسطوره ای بیان می کند. او در خطی بی زمان و مکان و لایتناهی, بدون سرزمین و پادشاهی, سیر در آفاق و انفس را تجربه می کند. کودک درونی که به اندیشه های والا و انسانی می اندیشد. این که چگونه در میان جنگ و ستیز, دینداری و بی دینی برپایی پرچم صلح را می توان ممکن داشت. نگاه پارسیفال به انسان نگاهی نیست که از سر بی تفاوتی و بی مسئولیتی باشد; بلکه نگاهی عمیق و ژرف است که با نگریستن در آن راه بازگشتی را برای پوینده آن نتوان تصور کرد. نویسنده در این نمایش با نگاه خود قصد دارد تا پیوند انسان را با طبیعت در مقام اشرف مخلوقات در میان تمثیل هایی از شب و روز ـ آقای خورشید و خانم ماه ـ قرار دهد و او را سرگردان یافتن راز سرچشمه خوشبختی خود نشان دهد. خوشبختی که در یافتن جام گراو نهفته است و برای هر کس تعریف و تعبیری خاص را می آفریند سعادت و خوشبختی ای که در انسان به زعم رفتار و خواسته اش متغیر است و هم می تواند دست یافتنی باشد و هم غیر دست یافتنی.