'بنیتو پرث گالدوس 'از نویسندگان برجسته اسپانیایی, خالق آثاری همچون 'فورتوناتا و خثینتا 'است .وی در رمانهای واقعگرایانهاش کوشیده است تا جامعه معاصرش را به صورتی فراگیر و همه جانبه به تصویر بکشد' .گالدوس ' در چهارم ژانویه 1920در نهایت فقر و فلاکت و بیماری درگذشت .از او هفتاد رمان, بیست و یک نمایشنامه, و یک زندگینامه شخصی به نام 'خاطرات مردی بی خاطره 'برجای مانده است' .پارساترین بانوی شهر 'که از متن اسپانیایی به اهتمام 'کاوه میرعباسی 'به فارسی ترجمه شده اثر دیگر 'گالدوس 'است . این رمان در عین این که از مایههای رئالیستی برخوردار است, اما بر سوناژهای داستان, صورتهایی انتزاعی و نمادین هستند که به شکل تحلیلی, درام دردآلود اسپانیایی سده نوزدهم را متجلی میسازند .مکان رویدادها شهر خیالی 'اورباخوسا ' است که خود نویسنده درباره آن میگوید' :اگرچه اورباخوسا زاییده خیال است, لیکن حداقل به صورت بالقوه, آن را در وجود هر اسپانیایی میتوان بازیافت .' در این رمان, 'خوسهری 'ـ مهندس جوان ـ برای مطالبه ارثیه مادری و دیدار عمهاش, دونیا پرفکتا, به شهر زادگاهش سفر میکند .از همان ابتدا مهندس جوان و آدمهای شهر ـ به مثابه کلیتی یکپارچه و گرفتار فلاکت و تفکری متحجر که هیچ گونه تحولی را برنمیتابد ـ در تقابل با یک دیگر قرار میگیرند . 'خوسه', جوان متجدد, اشتیاقی وافر و پرشور به تحول و پیشرفت دارد ;از همین رو, ارزشهای گذشته و سنتها را به دیده تحقیر مینگرد و با حرمت شکنیهایش آتش خشم و بیزاری اهالی را تیزتر میکند .نقطه اوج داستان هنگامی است که خوسه و دختر عمهاش دلباخته یک دیگر میشوند و تصمیم میگیرند پنهانی با هم بگریزند .شخصیت محوری رمان, دونیا پرفکتا, که همگان او را 'پارساترین بانوی شهر 'میپندارند تبلور سنتهاست .او برای پاسداری از ایمان, بدون ذرهای تعلل, مرتکب گناهان و جنایاتی میشود .او همواره خود را محق میداند و حتی لحظهای تردید نمیکند که بر خطا باشد ;در نتیجه این تعصب کور, تراژدی هولناکی رخ میدهد ;به گونهای که همه شخصیتهای رمان را در کام خود فرو میبرد .