دلزدگی نسبت به جامعه صنعتی, احساس ملالی که ریشه در رنج زمانه دارد, رخوت و درماندگی چارهناپذیر, و روان نژندی مسموم و شریرانه پاین سده نوزدهم در جوامعی همچون فرانسه, و رویکرد به آیین کاتولیک به نوعی در این رمان انعکاس یافته است' .داسنت', قهرمان اصلی رمان, اشرافزادهای منزجری از جامعه و بشری است که میخواهد 'خلاف جریان 'عادی زندگی شنا کند و با حس ظریفش میکوشد بیقراریهایش را فرونشاند, او مسئله را از جنبه خطا و تقصیر مینگرد و بر آن چه رخ داده افسوس میخورد .داسنت بهرغم آن که نزد یسوعیان آموزش دیده بود, سر به طغیان برمیدارد و لجوجانه میخواهد در منجلال تمئیات نفسانی غوطهور گردد, اما چون به بن بست میرسد نجات خویش در ایمان میجوید و رحمت الهی را طلب میکند .