فضایی که 'یاشار کمال 'در این داستان به تصویر میکشد عبارت است از جامعهای که در آن سازمان اداری, نظام سیاسی, چرخه اقتصادی, بافت اجتماعی, وزیر و خان, ژاندارم, مفتی و کارمند با یک هدف در کارند .آن کس که ظالمانه بودن چنین نظامی را برنمیتابد, یا باید چون 'رسول افندی 'ـ نیک دل اما ترسو ـ در گوشهای بنشیند, خون دل بخورد و دم بر نیاورد تا عاقبتی عافیتآمیز داشته باشد یا آن که به مانند 'فکرت ایرماق لی 'ـ بخشدار جوان, روشنفکر و عدالت خواه ـ جان بر کف نهد و به پیکار برخیزد, و سرانجام معزول و مطرود و با خفت و خواری رانده شود .در این داستان, همچنین مفتی ـ روحانی قصه ـ که باید مرجع یاری و پشتیبان توده مردم باشد, دلال مظلمه میگردد تا ارباب زر و زور به بهای در به دری روستاییان سود بیشتری ببرند .این مفتی که نویسنده از آن 'مفتی پیر, قوزی, ریز نقش قصبه 'یاد میکند نمادی است از کهنگی, بدقوارگی, و حقارت نهادی رو به زوال .