((باراباس)) اثر((پارلاگرکویست)) شاعر و نویسنده سوئدی است .در اثر حاضر این ماجرا روایت میشود :هنگامی که حضرت مسیح(ع) را به جای((باراباس)) مصلوب میکنند کینه و نفرت پیروان مسیح علیه او برانگیخته میشود .همه او را از خود میرانند و ملعون میخوانند .اما باراباس که از کودکی پدر و مادری برای خود نمیشناخت و کارش راهزنی بود, به این کینه و نفرتها انس داشت .آن چه او را رنج میداد ایمان پیروان مسیح بود که او آرزو داشت خود بدان دست یابد . باراباس تنها و سرگردان در جست و جوی این ایمان برمیخیزد .به محله کوزهگران, رنگرزان, دستفروشان و کارگاههای آنها میرود و با آنها گفت و گو میکند .رومیان او را به بردگی میبرند و هم زنجیرش که مسیحی است در قعر زمین و در تاریکی معدنها و در زیر ضربات تازیانه به او درس ایمان میدهد...ولی سایه شک و تردید همه جا او را دنبال میکنند و ...