'بورخس 'در این کتاب مصور, حاصل مشاهدات خود را از سفر به برخی سرزمینهای جهان (از مجله رم, استانبول, ونیز, شهرهای آلمان, آتن, ژنو, مادرید) در قالب نوشتههای کوتاه و اشعاری چند بازگو میکند .وی یادآور میشود 'ماریا کوداما و من در شادی و شگفتی یافتن اصوات, زبانها, شفقها, شهرها, باغها و آدمها, چیزهایی همه بس متشخص و یگانه, با هم سهیم بودیم, این صفحات یادگاری است از آن ماجرای طولانی که هنوز ادامه دارد .'نویسنده در یکی از نوشتههای کوتاه با عنوان 'الهه گالی 'خاطر نشان میکند' :حتی پیش از آن که دامنه امپراتوری روم به این سرزمین, به آخرین مد این کشور پهناور, به آبهای بیکران و دریای شاید بیپایان از آب شیرین برسد .قبل از آن که قیصر و روم, این دو نام پر آوازه و بزرگ, به این جا برسند این الهه چوبی سوخته این جا بود آنها این الهه را دیانا یا مینروا نام نهادند :رومیانی که بی هیچ تعصب همچون همه امپراتوریهایی که تعصب دینی ندارند فقط ترجیح میدادند که خدایان سرزمینهای مغلوب را به رسمیت بشناسند و در قلمرو خویش در آورند . الهه گالی پیش از این تسخیر, در سلسله مراتب روحانی احتمالا جایگاه مشخصی داشت :وی دختر یک خدا و مادر خدای دگر بود .و جاری شدن چشمهها, و وحشت جنگ را با او نسبت میدادند .او اکنون در آن جای غریب, در موزه محبوس است و در انظار جای دارد .او بدون اساطیر به سوی ما میآید . بی این که کلمهای از خود سخن بگوید .فقط با آن غریو گنگ نسلهای مدفون [با ما حرف میزند] .او تصویری شکسته و مقدس است که فقط تخیل کاهل ما میتواند تنبلانه او را رقم زند .هرگز ادعیه پرستندگانش را نخواهیم شنید و درباره شعائرش چیزی نخواهیم دانست .'