داستان این کتاب در یکی از کشورهای آمریکای لاتین اتفاق میافتد. در مکانی پر از فساد و تباهی، هرج و مرج، و وفور گناه فیزیکی. جنازهی دیکتاتوری در کاخ عظیم و چپاول شدهاش پیدا میشود. انقلابیون سیلآسا به کاخ سرازیر شده و جنازهی تباه شده را در حالی پیدا میکنند که در زمانی بین حال و گذشته و به شکلی گنگ غوطهور است. زمان حالی که گم و ضایع شده و گذشتهای غیر قابل تصور از شلوغی کاخ از وزرای دیکتاتور، محافظین، و خدمتکاران که وی را در موضع قدرت متعدل نگه میداشتند و همچنین ایلی از زن و بچهها. اتمسفری رویایی که به رویایی شبانه شبیه بود؛ حقیقتی تکاندهنده با احساسی عینی و فیالواقع باورنکردنی. زمان در این داستان نقطهای است مدرن، گرچه نامعین. نیروهای نظامی و جمعی از ملیتهای مختلف در داستان حضور دارند. سفیران کشورهایی چون آمریکا با نامهای مختلفی چون ویلسون (Wilson) در داستان رفت و آمد میکنند و گاهی پاپ پیامهایی اندرزگونه میفرستد. حاکم مطلق العنان دیکتاتوری است که ابتدا میان مردم کشورش، مردمی که عاشق او هستند، حضوری مسیحوار دارد. او که چون رویا میان مردم ظاهر میشود. با آزادی کامل، بدون محافظ و بیواهمه با هم پالکیهایش قدم میزند، بعدها با اعمال بیرویه (قانون ـ دیکتاتوری) و با سختگیریهای بیشتر محکوم میشود، میترسد و تنها به هنگامی از کاخ بیرون میرود که گارد فشردهای از محافظین در اتومبیلهای ضد گلوله همراهیاش میکنند. حضورش بر بالکن کاخ ریاست جمهوری با اسکورتی از محافظین است. در او شخصیت دوگانهی موجودی کشف میگردد که بدلاش حضوری آشانتر از او دارد؛ بدلی که چون او لباس میشپوشد و به مکانهایی فرستاده میشود که مردم گمان حضور او را دارند تا ترورش کنند، و این بدل است که کشته میشود نه 'پدرسالار'.