نویسنده در این اثر سه نکتهی اساسی را مطرح میسازد. نخست این که حیات معنوی، از لحاظ نظری، لزوما مقتضی مطالعات و تحقیقات وسیع و عمیق در مسائل مابعدالطبیعی و الهیاتی نیست؛ دوم این که حیات معنوی، از لحاظ عملی، نیز لزوما محتاج گوشهگیری و عزلتگزینی و کناره گرفتن از صحنههای مختلف زندگی اجتماعی نیست. و سوم این که زندگی آدمیان، چه در ساحت فردی و چه در ساحت جمعی، سخت نیازمند معنویت، مجاهدت، و مراقبت است. نویسنده برای توضیح و اثبات مطالب از مطالعات و تحقیقات عرفانیپژوهانه، از تحلیل و بینش روانشناختی، و نیز از تجارب روحی و معنوی خویش بهره میگیرد. وی میگوید: 'ما عمدتا زندگی پراکنده و پریشیدهی خود را در کار صرف سه فعل خواستن، داشتن و انجام دادن به پایان میرسانیم، غافل از این که هیچ یک از این افعال هیچ گونه اهمیت اساسیای ندارند، مگر تا آن جا که فعل بنیادی بودن از آنها فراتر رود و آنها را دربربگیرد؛ و این بودن گوهر حیات معنوی است.