عنوان کتاب((ابشالوم, ابشالوم ((!برگرفته از((اب شالوم)) (پدر سلامت) نام پسر یگانه داوود است که لحن خطابی آن نیز در عزای فرزند بیان شده است . ((فاکز)) در این اثر سترگ از جملات بلند برای ادای مقصود بهره میبرد .به دیگر سخن, جملهوارهای را به جملهواره دیگر میپیوندد و همین, سبب ایجاد((سیلاب ذهن)) میشود .در این رمان, یک بار دیگر دل مشغولیهای عمده فاکز یعنی((نقض حقیقت دل انسان)) و ((بیعدالتی به سیاهپوستان)) نمودی بارز دارد .به یک معنا میتوان گفت که((ابشالوم, ابشالوم ((!نقد عقلانیت ابزاری است .قهرمان داستان برای رسیدن به مقصود خویش آدمها را اعم از سیاه و سفید وسیله قرار میدهد و بدین ترتیب هم بانی((تقاص و تقدیر شوم)) است و هم((وسیله ددمنش عدالت تکیه زده بر سریر وقایع بشری)) ;یعنی, افزون بر اتهام به ارتکاب گناه در چنگال لعن و نفرین گرفتار میآید که نمیتواند از آن بگریزد .این لعن و نفرین در واقع دامنگیر خانواده اوست و در اندیشه فاکز, دامنگیر بشریت .((تامس ساتپن)) قهرمان داستان مرده است, اما چهار راوی خصایل و عقاید او را بازگو میکنند : ((کونتین)) یکی از راویان اصلی داستان, جملاتی از این دست بر زبان میآورد : ((شاید هیچ چیز یکبار پیش نمیآید و تمام شود .شاید واقعه هرگز یکبار نیست و مانند آژنگهایی است که پس از فروافتادن قلوه سنگ بر آب پدید میآید و آژنگها پیش میرود, گسترده میشود و .((...