نویسندهی این رمان ـ ژان ماری گوستاو لوکلزیو ـ به سال 1940 در شهر 'نیس' در جنوب فرانسه به دنیا آمد در 23 سالگی با انتشار رمان 'صورت جلسه' مشهور شد. او در آستانهی دههی هفتاد، رمانهایی مینویسد و در آها بیش از پیش دلزدگی خود را از جامعهی مدرن بیان میکند. مسالهی زبان در نظر لوکلزیو بسیار مهم است و او نشانههایی را جستوجو میکند. شخصیتهای برجستهی رمانها و داستانهایش بیشتر در سکوت میزیند. در رمان 'بیابان' نیز یکی از اصلیترین شخصیتها زبان آدمیان را بلد نیست. 'لوکلزیو' نمیگوید که او قادر به سخن گفتن نیست، بلکه میگوید این زبان را بلد نیست. او دقیقا شخصیتی است که بیش از همه با طبیعت و ماده عجین است و گاهی حتی خصلتی مابعدالطبیعی به خود میگیرد. 'لالا' نوجوانی است که نیاکانش جنگجویان صحرا بودهاند. او که در حلبیآباد در حاشیهی بیابان زندگی میکند، نمیتواند آنها را از یاد ببرد. نیروی طبیعت و افسانهها، عشق او به 'هارتانی' چوپان، فرار ناموفقشان به سوی بیایان، تبعید به 'مارسی'، همه و همه او را آبدیده میکند. 'لالا'، با تمام بیگاریاش در یک هتل پست، حاملگی، و بعد مبدل شدن به یک مانکن مشهور، هرگز ایمان و شیفتگیاش را به بیابان از دست نمیدهد.