نوشتار حاضر, شامل 15داستان کوتاه است که 'روح آفتاب 'یکی از این داستانهاست .در داستان حاضر, پیرمردی به نام 'ایبن 'به همراه همسر پیرش 'مارتی', مغازه خرازی را اداره میکند ;چندی است مارتی بر اثر بیماری به مغازه نمیرود ;اما همواره از شوهرش درباره نحوه اداره مغازه و وضعیت مغازه و وضعیت کار, پرسش میکند .سرانجام روزی مارتی به مغازه میرود ;اما در کمال تعجب شوهرش را میبیند که در حال دست فروشی است و مغازه خودشان تبدیل به میوه فروشی شده است' .مارتی 'در مییابد که 'ایبن 'برای پرداخت هزینههای بیماری مغازه را فروخته است .