در داستان مصور حاضر، غیبت 'نافرون' ـ یکی از شاگردان مدرسهی کرواروس ـ باعث نگرانی دوستانش میشود. آنها بعد از پایان کلاس، تصمیم میگیرند برای خبر یافتن از حال او به منزلش بروند. 'نافرون' که سالها پیش پدرش را از دست داده، اکنون با مادرش، تنها زندگی میکند. مادر نیز از صبح تا شب در کارخانهای کار میکند. دوستان نافرون هر چه در میزنند، هیچ صدایی غیر از آواز دو قناری 'نافرون' را نمیشوند. در این حال زن همسایه به آنها میگوید که امروز صبح او را به بیمارستان بردند و....