داستان این کتاب در یکی از کشورهای آمریکای لاتین اتفاق میافتد. در مکانی پر از فساد و تباهی، هرج و مرج، و وفور گناه فیزیکی. جنازهی دیکتاتوری در کاخ عظیم و چپاول شدهاش پیدا میشود. انقلابیون سیلآسا به کاخ سرازیر شده و جنازهی تباه شده را در حالی پیدا میکنند که در زمانی بین حال و گذشته و به شکلی گنگ غوطهور است. زمان حالی که گم و ضایع شده و گذشتهای غیرقابل تصور از شلوغی کاخ از وزرای دیکتاتور، محافظین و خدمتکاران که وی را در موضع قدرت متعادل نگه میداشتند و همچنین ایلی از زن و بچهها. آتمسفری رویایی که به رویای شبانه شبیه بود؛ حقیقتی تکاندهنده با احساسی عینی و فیالواقع باورنکردنی. زمان در این داستان نقطهای است مدرن، گرچه نامعین. نیروهای نظامی و جمعی از ملیتهای مختلف در داستان حضور دارند. سفیران کشورهایی چون آمریکا با نامهای مختلفی چون ویلسون (wilson) در داستان رفت و آمد میکنند و گاهی پاپ پیامهایی اندرزگونه میفرستند. حاکم مطلقالعنان دیکتاتوری است که ابتدا میان مردم کشورش، مردمی که عاشق او هستند، حضوری مسیحوار دارد. او که چون رویا میان مردم ظاهر میشود، با آزادی کامل، بدون محافظ و بیواهمه با همپالکیهایش قدم میزند، بعدها با اعمال بیرویه (قانون ـ دیکتاتوری) و با سختگیریهای بیشتر مشکوم میشود، میترسد و تنها به هنگامی از کاخ بیرون میرود که گارد فشردهای از محافظین در اتومبیلهای ضد گلوله همراهیاش میکنند. حضورش بر بالکن کاخ ریاست جمهوری با اسکورتی از محافظین است. در او شخصیت دوگانهی موجودی کشف میگردد که بدلاش حضوری آسانتر از او دارد. بدلی که چون او لباس میپوشد و به مکانهایی فرستاده میشود که مردم گمان حضور او را دارند تا ترورش کنند، و این بدل است که کشته میشود نه 'پدرسالار'. در کتاب آمده است: 'پاییز پدرسالار رمانی است پرقدرت از نویسندهای بزرگ در عصر حاضر و شاهکاری از تصورات ملموس ... 'پاییز پدرسالار' را که در فاصلهی سالهای 1968 تا 1975 نوشته شده میتوان مکمل صد سال تنهایی (زندگینامهی خانواده مارکوئز، واقعهای بود که در سال 1967، ادبیات کلاسیک را در جهان تکان داد) یا آخرین رمان کلاسیک عصر حاضر دانست. در 'پاییز پدرسالار'، از پدرسالاری سخن میرود که زمان و مکان، او را در حجم خود نمیگیرند چون میتواند متعلق به هر عصر و دورهای باشد. دیکتاتور 'مارکوئز' را میتوان جابهجا در جغرافیای امروز و تاریخ دیروز یافت'.