در داستان حاضر، 'تیدو' پس از رفتن دوستش 'مادی' از منطقهی 'لیون' به 'میوری'، منتظر دریافت نامهای از اوست. 'مادی' و مادرش، قول داده بودند که پس از استقرار در 'میوری'، جایی هم برای 'تیدو' و دوستانش بیابند تا آنها تعطیلات را کنار هم بگذرانند. پس از دریافت نامه، 'تیدوگ و دوستان، به سمت 'میوری' به راه میافتند، اما در راه. دوچرخهی 'تیدو' نزدیک قصر 'بلاویستا' خراب شده و برای تعمیر آن، دوچرخه را داخل قصر میبرند و با برخورد بد صاحب قصر، مواجه میشوند. پس از این ماجرا زمانی که به 'میوری' میرسند، 'مادی' میگوید: 'این قصر برای ساکنان آن باعث ایجاد بدبختی گردیده است و...'.