داستان درباره پسرک فقیری است که برای کار کردن از روستای خود عازم شهر میشود .او در بین راه ناگزیر به کلبه زن خسیسی وارد میشود تا شب را در آن جا سپری کند .سپس به زن پیشنهاد پختن آش سنگ میدهد .زن قبول میکند و پسرک مشغول پختن آش میشود اما به تدریج مقداری سبزی, سیبزمینی, روغن و موارد دیگر هم به آن اضافه میکند .به این ترتیب پسرک شب را در آن جا میگذراند, ضمن این که زن خسیس به زشتی کار خود پی میبرد .داستان برای کودکان گروه سنی 'ب 'ترجمه شده و در صفحات مصور و رنگی به چاپ رسیده است .