این رمان تاریخی توصیفی است از جنگ و قتل و غارت مغولان که بر پایه خاطرات پیرمردی از یاران چنگیز روایت میشود' .بوئورچو 'ـ راوی داستان ـ در دمدمههای مرگ گذشته خویش را مرور میکند .او در آستانه 16سالگی با 'تموچین 'ـ پسر یسوکای بهادر, رئیس و خان قبیله قیات ـ پیمان ابدی میبندد .بوئورچو در کنار تموچین جنگها و دشواریهای بسیاری را پشت سر میگذارد و چون برادری همراهش میماند تا جایی که چنگیز خان او را به مقام سرداری رسانده و خواهرش 'تمولون 'را به او میبخشد .در یکی از جنگها با شورشیان مغول, که بوئورچو سردار جنگ بود, فرمانده شورشیان به نام 'مو خرمایی چابک', بعد از تسلیم خویش و برای این که از حمایت چنگیز خان برخوردار شود, دخترش 'قولان 'را به وی هدیه میدهد .حال آن که پیش از این بوئورچو به قولان دل باخته و دختر نیز سودای عشق او را در سر میپروراند .بدین سان بوئورچو, مامور رساندن دختر به خان مغول میشود و خان که از نیت قلبی بوئورچو آگاه میشود او را متهم به خیانت کرده تا 15سال او را به حضور نمیپذیرد و ....