نمایشنامه حاضر, بیانگر زندگی نویسندهای است که قصد دارد کتابش را که درباره فلسفه عشق است به پایان ببرد .اما همسرش دائم به او خرده میگیرد که این گونه نوشتنها خوانندهای ندارد و به کار زندگی آنها نمیآید .این زن که 'اوگوستا ' نام دارد معتقد است شوهرش ـ آنیبال ـ احساس او را در نمییابد و به عواطف زنانگیاش وقعی نمینهد .از طرفی 'آنیبال 'نیک میداند که در هر کاری تسلیم اراده همسرش است .با این اعتقاد که' :در جنگ بزرگ میان زن و مرد پیروزی زن مرهون استقامت برتر آنهاست .'اما 'اوگوستا 'بر این باور است که با ازدواج با او همه آرزوهای دوران جوانی را فدای 'مرد حقیری 'کرده است . به هر روی, در گفت و گوهای اصلی این نمایش, همواره اختلاف این زن و شوهر, نمایان میشود .تا این که 'اوگوستا 'به همسرش میگوید که از ناشری ثروتمند سفارش یک رمان عاشقانه را گرفته و حتی مبل غ پیش خرید آن را نیز دریافت نموده است' .آنیبال 'این بار نیز همچون گذشته تسلیم اراده زن است و به کار نوشتن فصلهای نخستین آن داستان عاشقانه مشغول میشود .یادآور میشود پارهای از گفت و شنودها به نحو بارزی با طنز درمیآمیزد و سرانجام, آنیبال که پیش از این با یکی از خوانندگان آثارش آشنا شده, وانمود میکند که از این زندگی خسته شده و تصمیم خود را مبنی بر خودکشی عملی خواهد ساخت .در پرده دیگر این نمایش همسر انیبال که گمان میکند او خود را در رود 'سن 'غرق ساخته, به دنبال دست نوشتههای شوهرش میگردد تا آن را به ناشر بسپارد .او پیش از هر چیز نگران دست نوشتههاست, نه ناراحت از مرگ همسر .از سوی دیگر, دوستان آنیبال که دستی در نشر دارند .قضیه مرگ آنیبال را به روزنامهها میکشانند تا بدین وسیله آثار او با فروش بیشتری مواجه شود .بدین ترتیب, 'آنیبال ' که بهزعم خود دیگر وجود حقیقی ندارد و مردهای بیش نیست دست به نوشتن آثاری میزند که سودآور است و از این طریق حوایج اصلی همسرش را برمیآورد .