نویسنده در این رمان دنیای خوفناک, پس از یک انفجار بزرگ هستهای را به تصویر میکشد ;دنیایی که نه کس دیگری در آن هست و نه امیدی, اما 'آن بردن 'شخصیت اصلی کتاب, دریافته که باید با همان وضعیت زندگی کند و موانع را پشت سر بگذارد .ماجرای اصلی داستان از این قرار است که انفجاری هستهای دنیا را ویران کرد, و همه جا با خاکستر و دود پوشیده شده است .در این میان دخترکی 16ساله از این حادثه جان سالم به در برده و در دره سر سبزش که هنوز تشعشعات اتمی راهی به آن پیدا نکرده با اندک حیوانات مزرعهاش روزها را در تنهایی سپری میکند ;اما اندکی بعد کس دیگری از راه میرسد .او اینک میداند در دنیایی که هیچ کس نیست تا حمایتش کند باید خیلی مراقب باشد .شاید هم قاتل یا آدم شروری نباشد, بلکه باید او را زیر نظر گرفت و منتظر فرصت مناسب بود ....