شروع داستان هنگامی است که آخرین مشتریهای کازینوی((ت ـ ییچ)) قدم به تالار رقص میگذارند .دختری به نام((لل.و.اشتاین)) از این مجلس خاطرهای دلربا دارد . با فرجام شب, قصه در خواب و خاموشی فرو میرود و ده سال از ماجرای آن شب سپری میشود .((اشتاین)) همسری اختیار میکند .زادگاهش ـ ((اس.تالا)) ـ را ترک میگوید . صاحب اولاد میشود و زن باوفای عرصه زندگی باقی میماند و خود را خرسند و خوشبخت تصور میکند .او اینک به زادگاه خویش بازگشته خاطره تالار رقص را در ذهن مرور میکند .او دوست از یاد رفته دوران کودکیاش را پیدا میکند, اما ....