این رمان, روایت شخصی است که به هند میرود تا دوست گمشدهاش را بیابد؛ اما در واقع در این وادی حیرت خویش را جست و جو میکند. اگر چه در این سفر که آکنده از دگردیسیهای هولناک روحی و ذهنی است دوباره دوست گمشدهاش را گم میکند؛ اما در یافتن خود با سیر و سلوک این جست و جو, خویشتن و دوستش به استحاله دیگری میرسند. 'آن چه در این رمان مهم است, سفر در وادی حیرت و مفهوم فلسفی آن است. راوی با حوادث سفر نمیکند, بلکه با اما و چراها و چیستیهای هستی به سفر میپردازد و آن را ادامه میدهد.... البته رمان دارای روایتی بیرونی هم هست. شکل این روایتهای متنوع و ملایم با زیرساختی برای طرح پرسشهای عمیق است, پرسشهایی که ابدی و ازلی هستند. در واقع این پرسشها, حالتها و موقعیتهای ظاهری روایتهایی را تشکیل میدهند که آرام, آرام, نه به پیش بلکه به عمق میرود....'.