در این داستان, زندگی دختری به نام 'آلب 'روایت میشود .داستان از دو ماهگی آلب آغاز میشود و با شرحی از دوستان پدر و مادر, مدرسه, تخیلات و تعطیلات تابستانی آلب ادامه مییابد .او که به طبقه مرفه اجتماع تعلق دارد, در کودکی مادرش را بر اثر سانحه تصادف از دست میدهد .چند سال بعد, پدرش نقاش مشهوری میشود و او پدر را در برپایی نمایشگاهها یاری میرساند . آلب در هفده سالگی به دبیر ادبیات خویش دل میسپارد و زمانی که از تاهل او آگاهی مییابد, او را ترک میکند .بدین سان آلب, سالها در تنهایی درس میخواند و کار میکند .این تنهایی و بی کسی او را به منجلاب آشناییهای ناپایدار میکشاند, تا جایی که احساس بیهودگی کرده به مرگ میاندیشد .در این زمان با زنی به نام 'لیز 'آشنا میشود و دوستی عمیقی میان این دو به وجود میآید و ....