ماجرای داستان از بر چیده شدن اردوگاهی در شهرک 'تیمیرتائو', در سیبری, در دوران زمامداری 'خروشچف 'آغاز میگردد .قرار است در محل اردوگاه, کارخانهای ساخته شود ;اما سگهای اردوگاه که بنا بود طبق دستور کشته شوند شاید به دلیل احساس ترحم ماموری زنده مانده و اکنون در گوشه و کنار پرسه میزنند .در میان این سگها, سگی است به نام 'روسلان 'که پیش از این نگهبان زندانیان بوده است .در این داستان واقعیت دنیای اطراف از دریچه چشمان روسلان آشکار میگردد .قهرمان اصلی داستان ـ روسلان ـ بر تناقضها و عجایب خوفناک دنیای موجودات دو پا تاکید میکند و تصویری ظریف, دقیق و طنزآمیز, از بخشی از زندگی مردم شوروی به دست میدهد .