در این کتاب از لحاظ فلسفی, 'اندیشه و شعور', معادل روح آورده شده و شعور متعالی و اندیشه حاکم بر انسان و هستی به بحث و بررسی گذاشته شده است . نویسنده میکوشد به این سوالات پاسخ دهد که 'آیا اندیشه و شعور به مثابه جوهر و شکل اصلی پدیدههای هستی دارای وجودی مستقل و مکانی قابل درک و شناخت در این عالم وجود هست یا خیر و آیا یک معیار فلسفی و حتی علمی برای متمایز ساختن آن از ماده وجود دارد یا نه و آیا با اثبات این امر در واقع نام دیگر و مکان فلسفی دیگری برای روح در جهان پیدا نکردهایم و این که آیا میتوان نام دیگر شعور و اندیشه را روح گذاشت و آن را به عنوان آنتیتز ماده جوهر اصلی حیات و عالم هستی به حساب آورد .'