آفتاب

کتابخانه الکترونیکی آفتاب

کتاب های نمایشنامه و فیلمنامه

نمایش ۱ تا 25 از ۸۳ مقاله

(آسیابی نیمه تاریک، روی زمین جسدی افتاده است، بر چهره‌اش چهرکی زرین. بالای سر آن موبد در کار زمزمه است، اوراد می‌خواند و بخور می‌سوزاند. چهرهٔ وحشتزدهٔ آسیابان که بی حرکت ایستاده. زن چون شبحی برمی‌خیزد و دختر جیغ می‌کشد.) آسیابان: نه ای بزرگواران، ای سرداران بلند جایگاه که سر تا پا زره پوشید دادگری! آنچه شما اینک می‌کنید یک سره بیداد است. گرچه خون آن مهمان ریخت اما گناهش ایچ بر من نیسترزم جامه....



آدم‌ها: مرد مرتیکه زن زنیکه صحنه: اتاقی در یک خانهٔ اشرافی قدیمی، با وسایل آنتیک، مبل‌های مخمل اما زوار در رفته، فرش‌های دست باف اما مندرس، و دیواری با طاق ضربی و رف اما با گچ‌های فرو ریخته و نمور...



داستان این فیلم‌نامه واقعی است و نویسنده در اواخر دههٔ چهل، طرحی از همین داستان را، در ورزش‌گاهی واقع در میدان خراسان تهران شاهد بوده است. این واقعه به اشکال دیگر در شهرهای مختلف چون دزفول و اراک نیز به وقوع پیوسته است. بیمارستان اول، روز نقره، زن افغانی در حال جان دادن است. به سختی نفس می‌کشد. جمعه، پسر کوچک او مضطرب است و او را باد می‌زند. گاهی توی دهان مادرش فوت می‌کند...



نکرد، بلکه روزگار نمایش‌نامهٔ مرا به هم ریخت شخصیت‌ها: ۱ـ سمیره (همسر سرهنگ) ۲ـ محمود ۳ـ صالح (پدر محمود) ۴ـ بی بی (مادر محمود) ۵ـ امین (فرزند خردسال محمود) ۶ـ فارس (سرهنگ عراقی) صحنه: عبارت است از الف: سه سکوی مربع شکل، با ارتفاعی اندک، به یک اندازه و بر روی هر کدام از آنها حجم‌هایی با اشکال مختلف لیک مناسب برای نشستن، یکی از این سکوها در عمق صحنه خوابیده است و دو سکوی دیگر در طرفین، به...



آدم‌ها: کریم شیره‌ای در آغاز در نقش ناصرالدین شاه ظاهر می‌شود، در نقش خودش کلاه بوقی بر سر، قبایی چهل تکه و رنگارنگ به بر، ریش و سبیل عاریه دارد. صورتش را می‌تواند به تناسب بازی در صحنه با وسایلی که همیشه به همراه دارد، آرایش کرده و تغییر دهد. اشیا مسخره‌ای به خودش آویزان کرده است. دایره زنگی و بوق یا شیپوری به همراه دارد و به تناسب صحنه از آنها استفاده می‌کند. به خوبی دایره می‌زند. می‌تواند ماس...



اتاق زینب. شب. داخلی. اتاقی با دیوارهای سیاه شده و در و پنجره‌ای نیم‌سوخته. دوربین از تصویر ساعت دیواری که ساعت ۱۰ را نشان می‌دهد آرام پس می‌کشد تا پنجرهٔ چوبی اتاق را در بر بگیرد که یک لنگه‌اش باز شده و باد به هم می‌کوبدش. دوربین از پنجره پس می‌کشد و با پائین‌امدن آن زینب را می‌بینیم که در رختخوابش نشسته و داخل دفتری چیز می‌نویسد. کنار دستش پاکتی سیگار هست و در زیرسیگاری کنار آن انبوه ته سیگارها...



صحنه یک بعدازظهر در یکی از خیابان‌های پطرزبورگ را نشان می‌دهد. در گوشهٔ سمت راست صحنه درب نیمه باز یک کافهٔ شبانه دیده می‌شود که زوج‌هائی که دست یکدیگر را گرفته‌اند در آن رفت و آمد دارند. در وسط خیابان یک مغازهٔ بزرگ میوه‌فروشی است. و در گوشهٔ سمت راست یک در بسته که مشخص است یک آپارتمان تجاری است. مردی لاغراندام با قدی متوسط و لباس‌هائی کاملاً مرتب و فاخر با سبیل‌هائی نسبتاً بلند و چرب شده از سمت...



میان صحنه خالی است و دورادور تا آنجا که به‌چشم می‌آید، از درخت‌های قطور و تناوری که گوئی در میان زمین و آسمان معلقند، پوشده شده. مه متراکمی اطراف را گرفته که به هر چیز حالت چندگانگی می‌دهد؛ حالت اشباح. در میان صحنه، کندهٔ بسیار قطور درختی است که بر اثر مرور زمان، محل قطع آن سائیده و پر از پستی و بلندی‌های کوچک شده است. بر روی این کنده، کتاب بسیار بزرگی است با برگ‌های فرسوده از ورق‌زدن‌های بسیار بر...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۸۳ مقاله