کتاب های نمایشنامه و فیلمنامه
ایرج در اتاق پذیرائی روی مبل کهنه نشسته و دستگاه ضبطصوت روی پایش هست. صدایش را از دستگاه ضبط میشنویم.
ایرج: حتماً میخواین بدونین چرا این کار را کردم، مهمترین دلیلش اینه که میخوام کاری بکنم که تا ابد عذاب بکشین (دو سه ثانیه بعد از دستگاه صدای قطعهای از آواز شجریان شنیده میشود. نور صحنه خاموش و صدا همچنان شنیده میشود اندکی بعد در تاریکی صدای شجریان محو شده و نور صحنه روشن میشود)...
پردهٔ اول
صحنه: قرمز
یکی روی نیمکتی خوابیده یکی روی نیمکتی دیگر دارد روزنامه میخواند. یکی دارد... و روی یک نیمکت مردی که سراپا قرمز پوشیده نشسته است. بالای چهلوپنج سال بهنظر میرسد. یک تکه مقوا در دست دارد که روی آن با رنگ قرمز نوشته شده: اگر تصمیم گرفتهاید خود را بکشید با من حرف بزنید. نور صحنه خاموش میشود.
صحنه: ناهید و نرگس
(ناهید روی نیمکت نشسته است زنی چادری که عینک آفتابی به چشم دار...
صحنه سیاه ـ افق در دور و شبحی از یک شهر ـ آویزهائی از زنجیر و فانوسهائی خاموش ـ صدای باد ـ موسیقی ـ صدای آشناس احمد شاملو ـ میخواند.
”صدای قصهگو
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، لخت و عور تنگ غروب سه تا پری...“ً
حرف نیمهتمام قصهگو ـ صدای اوج موسیقی ـ نور ناگهانی ـ ورود ناگهانی احمد ـ جیغ سه پری که در میان نشستهاند
”احمد ـ هوم!... نه یکی ... نه دو تا ... سه تا فرشته یکجا؟!
این موقع شب...
”مکالمه با حوا“
”حوا“ با لباسی سفید، موهای بلند مشکی و تاجی از گل بر سر در حال جاروکشی، شستن لباس و کارهای خانگی است.
موهایش بههم ریخته و لباسش نامرتب است. زن خبرنگار با ضبظ کوچکی در دست مرتب به دنبال او راه میرود.
خبرنگار: شروع کنیم؟
حوا: چه چیز را؟
خبرنگار: مصاحبه را.
حوا: این مصاحبه دربارهد چیست؟
خ: دربارهٔ شما، زن، جنس دوم، نیمهٔ دیگر همسر، مادر...
ح: میتوانم به شما اعتماد کنم؟
خ:...
همهٔ بازیگران بر روی صحنه. نور موضعی. زن در زیر منبع نور ایستاده است. بقیهٔ صحنه تاریک است و کمکم روشن میشود.
در نخستین روزها که هر آنچه بدان نیاز بود نیک پرورده شد،
در آن روزها که آسمان از زمین جدا شده بودگ
و نان که در خانههای زمین پخته شده بود، چشیده شد،
هنگامی که به شهبانوی کارندهٔ زمین، جهان زیرین برای فرمانروائی داده شد،
او بادبان برافراشت.
او به قصد جهان زیرین بادبان برافراشت....
کاش میشد که او نیز برادرش را از درون انگشتر کولی میدید.
الکساندر هوسپیان نمایشنامهنویس، سناریست و کارگردان تئاتر جمهوری ارمنستان متولد سال ۱۹۴۸ است. کارهای چاپشده و به فیلم درآمدهٔ او عبارت است از: ”بدون عنوان“ ”ژوکند“ ”انگشتر کولی“ و ...
لباسهائی وسط صحنه. پارچهای بهصورت دایره آنها را احاطه کرده است. موسیقی. بازیگران وارد صحنه میشوند و در دایرهٔ دور پارچه راه میروند. حالتها مختلف مثل ترس، شادی، خندهٔ بلند... یکی از آنها مرتب به پشت سر خودش نگاه میکند. انگار دارد تعقیب میشود. با سرع شدن موسیقی قدمها سریعتر میشود و حرکات نیز. به داخل دایره میافتند هر یک تلاش میکنند تا از اون بیرون بیاید. سرانجام هریک لباسی میپوشند. هم...
صحنه:
خیابانی در اواخر شب. روبهرو دهانهٔ پاساژی که در تاریک و روشن انتهای آن کرکرهٔ بستهٔ مغازهای به چشم میخورد. چپ و راست، کرکرهٔ بستهٔ مغازهها، تابلوها و نئونها که هرازگاه نوری که تداعیکنندهٔ گذر اتومبیلهاست بر آنها میتابد.
نوازنده و پسرک وارد میشوند، در حین عبور نوازده با انگشت تلنگری به سر پسرک میزند، پسرک قهقهه سر داده و میگریزد. نوازنده دوباره مینوازد و هر دو خارج میشوند. ل...
از داستان نویسی تا فیلم نامه نویسی
راحله: بگو شبلی از من چه بدی ظاهر شد که سزاوار این جفا شدم؟ و در آن جهان به مادرم که خیر ندید چه بگویم؟ چه خطا دیدی که از من بریدی چه دیدی که ترکم کردی؟
شبلی گویی در صدای راحله موسیقی دلنوازی را میشنود، چشم بسته است و نیک دل به گفتار اوسپرده است.
شبلی: سوگند به شب که چون شکسته شود و روز برآید، که از تو جز مهر ندیدهام که همهٔ عمر از آن محروم بوده ام. بیماری...
توضیح ١: در این نمایشنامه دو صحنه که در آنها نمایش "مده آ " بروایت داریو فو (مترجم : نیلوفر بیضایی ) و بخشهایی از اکت دوم نمایش "در انتظار گودو " از ساموئل بکت(مترجم : نیلوفر بیضایی) اجرا می شوند ، قرار است یادآور دوران گذشته ی این دو زن بازیگر یعنی سودابه و مینا باشند . در صحنه ی آخرکه نمایش با بخشهایی از "زنان تروا" بروایت ژان پل سارتر (مترجم : قاسم صنعوی ) به پایا...
"مکالمه با حوا"
"حوا " با لباسی سفید ، موهای بلند مشکی و تاجی از گل بر سر در حال جاروکشی ، شستن لباس و کارهای خانگی است . موهایش به هم ریخته و لباسش نامرتب است . زن خبرنگار با ضبط کوچکی در دست مرتب بدنبال او راه می رود .
خبرنگار : شروع کنیم ؟
حوا : چه چیز را ؟
خبرنگار: مصاحبه را .
حوا : این مصاحبه درباره چیست ؟
خ : درباره ی شما ، زن ، جنس دوم ، نیمه ی دیگر ، همسر ، مادر ....
یک مونولوگ نمایشی برای بازی در بازی
توضیح :
- آغاز نمایش (... دورتر از آنچه باید ... تا بادبانهایم را می فرمایم ...) و پایان نمایش ( بسیاری بس زود می میرند...تا ... آنگاه چه بسا زندگی کردن می آموخت و عشق ورزیدن و خندیدن ... ) از کتاب “چنین گفت زرتشت“ ( فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری) است .
- شعر " از این مرتع آهوانه بگریز ..." از نادر ابراهیمی است .
صحنه : پرده...
متنی برای اجرای نمایشی
افراد بازی :
مانا
سارا
سپهر
شهردار
خورشید
لباسهایی در وسط صحنه . پارچه ای به صورت دایره آنها را احاطه کرده است. موسیقی . بازیگران وارد صحنه می شوند. و در دایره ای دور پارچه راه می روند . حالتها ی مختلف مثل ترس ، شادی ، خنده ی بلند ... یکی از آنها مرتب به پشت سر خود نگاه می کند ، انگار دارد تعقیب می شود. با سریع شدن موسیقی قدمها نیز سریعتر می شود و حرکات نیز. به...
متنی برای اجرای نمایشی
افراد بازی :
مرجان
مانی
دلقک زن
دلقک مرد
عابر ١
عابر ٢
عابر ٣
عابر ٤
توضیح : مشخصات کامل اجرای این نمایش را می توانید در بخش “نمایشنامه های اجرا شده“ بیابید.
صحنه نیمه روشن. دو صندلی در دوسوی صحنه ومرجان و مانی بر روی آنها . پنج صندلی در وسط صحنه . روی چهار صندلی عابرین نشسته اند. یک صندلی خالیست. پشت سر آنها دیوار سفید و قاب بزرگ پنجره ای که از کاغذ روزنامه در...
متنی برای اجرای نمایشی
اپیزود ١
همه ی بازیگران برروی صحنه . نور موضعی . زن ١ در زیر منبع نور ایستاده است . بقیه صحنه تاریک است و کم کم روشن می شود .
در نخستین روزها که هر آنچه بدان نیاز بود نیک پرورده شد ،
در آن روزها که آسمان از زمین جدا شده بود
و نان که در خانه های زمین پخته شده بود ، چشیده شد ،
هنگامی که به شهبانوی کارنده ی زمین ، جهان زیرین برای فرمانروایی داده شد ،
او ب...
مهم نیست که مرگ، چه وقت و در کجا به سراغ من میآید. مهم این است که وقتی میآید، من آنجا نباشم.
آدمهای نمایش:
کلاینمن
هانک
ال
سام
هکر
جان
ویکتور
آنا
دکتر
جینا
یک مرد
پاسبان
بیل
فرانک
دان
هیزی
دستیار
اسپیرو
ایب
دیوانه
پرده بالا میرود
(کلاینمن در رختخوابش خوابیده است. ساعت 2 بعد از نیمه شب است. ضربههایی به در میخورد. بالاخره کلاینمن با تلاش زیاد و به اجبار بر...
فید این
نوشته ای بر پرده ظاهر می شود:
“ای جوان در جوانی شادمانه بزی …” - کتاب جامعه سلیمان،عهد عتیق
صدای یک هواپیمای سی- 130 به گوش می رسد که غرش کنان از بالای سر ما می گذرد. قطع ناگهانی به:
خارجی – باند – اردوگاه – ویتنام – روز
همچنانکه هواپیمای سی-130 متوقف می شود، درِ آن، از بالا رو به پائین باز می شود. یک باند فرود گرم و خاک گرفته ، جایی در ویتنام. بنظر نمی آید زیر آفتاب ظهر جانداری نا...
نمایش در یک پرده
آدمهای نمایش
میرزا محمد خان دالکی وزیر کشور
مهتاب زن دوم او
سرتیپ مهدیخان ژوبین نژاد داماد دالکی
پوران دختر دالکی (از زن اول)
فرهاد میرزا پینکی مدیرکل وزارت پیشه و هنر (شوهر پوران)
اسدالله خان سوسو سرهنگ شهربانی (برادر مهتاب)
خسرو پسر دالکی (از زن اول، شاگرد حقوق)
ننه خدمتکار
حمزه پاسبان
سن : سالن خانه میرزا محمد خان دالکی وزیر کشور تهران ساعت ده بامداد یک روز اردیبهشت...
آدمها:
1- کتایون نژاده
2- مازیار نژاده
و...
صدای(کاتیا)
به نام یگانه هنرمند
صحنه:
«زیرزمین خانه"کتایون نژاده" در یکی از بخشهای هشتادوسه گانه ایالت میشیگان در آمریکا.
شمایل و ریخت آن بسیار آشناست؛ به ظاهر تفاوت فاحشی با زیرزمینهای آشنای تعبیه شده در معماری خانههای آن حوالی ندارد؛ جایی که اغلب از آن، به عنوان انباری استفاده میکنند. یک معماری چوبین! پلههایی چوبی، مقابلمان، از...
قیام مختار بر همگان روشن است. به ویژه برای ما که در کودکی تماشاگران گروه تعزیهخوانان بودهایم. در دورههای ما که نه چندان دور است یکی از سرگرمیهای آموزشی، همین گروههای تعزیه بودند که ما را بر این میداشتند تا در دل وقایع تاریخ شیعه، با اسلام آشنا شویم. در این نمایش، قصد ما بازسازی تعزیه نیست. از طرف دیگر چون نمایش است پس داستان هم دارد. ولی وقتی صحبت از داستان نمایشی به میان میآید، خواننده بلا...
صحنهٔ یکم
شروع نمایش، مبارزهٔ اشقیا و حر است. حر شهید میشود.
آواز: مو آن رندم که نامم بی قلندر
نه خانُم بی، نه مانُم بی، نه لنگر
صحنهٔ دوم
حر: حالت غریبی است، هوا خیلی گرم است و من دلتنگ هستم. آنچه دیدهام آیا زادهٔ وهم من است؟ آیا چشمانم به درستی دیدهاند، آنچه را که دیدهاند؟ که مرا از فرط ترس و حیرت به عذاب آورده است. اگر به چشمانم که میدیدند، باور نداشتم، به خدا سوگند باور نمیکردم آنچه...
بازی
ابریشم- ۳۵ ساله، تکیده، بالا بلند، سیه چهره، با چشمانی سیاه در حدقه.
خوش برش (به جای جریره و فرنگیس، در خیالش بازی میکند.)
جای بازی
مو میگم: خاکستون، تو بگو: گورستون.
هفت گور که بر یکی نشان شیر سنگی دیده شود.
درختی پر پر و برگ که بر شاخ و برگش دخیل بسته اند که من بانوی درختش مینامم.
باریکهٔ آب که من گردنبند خاکستانش میخوانم.
بر تلی دار قالی نیم بافته و آن سو تر، دوچرخهای بزرگ پا....
اشخاص نمایشنامه:
ویلیام تورال William toral
فیلیپ رومیر Philip Romier
آنجلینا Angellina
سالهای پایانی دههٔ ۱۹۶۰- غروب تابستانی دهکدهای نزدیک پرت-او-پرنس پایتخت هائیتی.
کلبهای نسبتاً بزرگ که استخوانبندیش همانند همه کلبههای هائیتی از چوبی است که با دست بافنه شده و کف آن از گل کوبیده شده است. دیوارها حصیرهای کلفتی هستند که از شاخه ساخته شده اند و روی آنها با گچ و آهک اندو...
شخصیتها:
۱. سمیره
۲. حمدی
۳. خانم عطیات
۴. طارق
۵. نادیا
۶. مادر
خلاصهٔ نمایشنامه
نمایشنامه، بر اساس نمایشنامهٔ الکترا نوشته شده است با نگاهی امروزی به مسائل، بر اساس نشت آب از طبقهٔ بالا با شیوهٔ خاصی نقبی به گذشته زده میشود، یعنی ماجرای الکترا، برادر و مادرش:
هر عصری تفکر خاص خود را دارد ما در عصر اتم زندگی میکنیم و آنچه در عصر یونان باستان صحیح بود، در ارتباط با عصر ما صدق نمیکند....
اشخاص نمایش:
ارفع: ۶۰ ساله، لاغر و بلند قد
الف) در صحنههایی که با رؤیا هست پیرمردی ژولیده و کثیف با لباسی ماسونی تکه پاره بر تن و چکمههای باغبانی بر پا که خمیده راه میرود.
ب) در صحنههایی که با گلی یا یاسمن است، مردی نشسته بر ویلچیر، شق و رق و بسیار آراسته.
گلی: ۳۳ ساله.
یاسمین: ۳۵ ساله که شکسته تر مینماید. قد بلند تر و درشت تر از گلی است.
رؤیا: ۲۳ ساله، با قیافه و تیپ یک دختر معمولی و ا...