رکن اصلى هر تحقيق علمى را اين مرحله تشکيل مىدهد؛ زيرا محقق کليه فعاليتهاى تحقيقاتى خود را بر پايهٔ آن شکل مىدهد. در اين مسئلهٔ تحقيق مشخص مىشود و محقق متوجه مىشود که ناشناخته و مجهول او چيست و چه چيزى را بايد معلوم کند.
او در اين مرحله ابعاد مسئله را مورد بررسى قرار مىدهد تا آن را بخوبى تعريف کند و امکان تحقيق درباره آن برايش ميسر گردد. محقق براى پيدا کردن شناخت مقدماتى از مسئله و ويژگىهاى آن، ناگزير است ادبيات و پيشينهٔ آن را مورد مطالعه قرار دهد تا بدين وسيله بتواند متغيرهاى احتمالى را شناسايى کند و براساس آن امکان تدوين فرضيههاى تحقيق فراهم گردد. همچنين، از روشهاى کار تحقيقات مشابه اطلاع حاصل نموده، تجارب مفيد آنها را در تحقيق خود به کار ببندد.
پس از اين اقدامات محقق تقريباً شناخت کافى از ماهيت، ابعاد و قلمرو مسئله به دست آورده و متغيرهاى علّى و توصيفى دخيل در مسئله را شناسايى کرده و تصويرى از روشهاى کار براى خود ساخته است، آنگاه نسبت به تعريف و بيان مسئله تحقيق براساس ماهيت و ويژگىهاى آن اقدام مىکند. با اين کار، مسئله بخوبى مورد بررسى قرار مىگيرد، هرچند ممکن است وقت و توان زيادى صرف آن شود. اگر محقق اين مرحلهٔ اساسى را جدى نگيرد و با بىحوصلگى و بىدقتى از کنار آن بگذرد و نتواند شالودهٔ مناسبى براى فعاليتهاى بعدى پايهريزى کند، نخواهد توانست تحقيق را به نحو مطلوب به انجام برساند.