بازارهاى روستائى
رشد جمعيت موجب پيدايش بازارهاى روستائى و کاروانسراها رفت و آمدهاى بازرگانى گرديد. بازارها غالباً در حدفاصل چند دهکده و با در مراکزى مانند گردشگاههاى فصلى و بقاء تشکيل مىيافت. کاروانسراها نيز نقشى در پيدايش بازارها داشتهاند. اگرچه بعضى از آنها جنبههاى نظامى و ادارى داشتند و براى آسايش مسافران و کاروانيان ساخته شده بودند اما چون اين کاروانسراها غالباً وسيلهٔ حکمرانان محلى ساخته مىشد و يا زيرنظر آنان قرار داشت، مصالح اقتصادى مردم منطقه رعايت مىگرديد. تا هم استراحتگاهى براى کاروانها و هم بازارى براى دسترسى مردم به کالاهاى تجارى و مرکز داد و ستد بوده باشد. بههمين دليل بعضى از کاروانسراها داراى بازارى مستقل و مسجد و حمام نيز بودهاند و در وسط کاروانسراها حوضى ساخته مىشد و آب وسيلهٔ گنگ در آن جريان داشت و بعضى داراى آبانبار بودهاند. تقريباً حدود ده کاروانسرا از منجيل تا رودسر و در نواحى کوهستانى گيلان ديده مىشود. بازارهاى روستائى در گيلان عموماض هفتهاى يک يا دوبار تشکيل مىگرديد. بعضى هم در فصل تابستان تا برداشت محصول ادامه داشت. از بازارهائى که سالى يکبار تشکيل گردد. نام برده مىشود. ميرظهيرالدين از بازارهاى مهمى در تيمجان (تميجان) و ملاط رودسر و کنار گوارود نام مىبرد و تقريباً در دوران او از تنکابن تا گسکو و مناطق کوهستانى در بيست و پنج نقطه بازارهائى بوده است. بازار مرکز سرگرمىهاى مختلف نيز بوده ست.
رسيدگى به اختلافات محلى و خانوادگى و خواستگارى و بستن قراردادهاى کشاورزى و استخدام کارگر براى فصل کاشت و خريد دام و بذر و نيازمندىهاى ديگر و محلى براى اجراء برنامههاى متنوع مانند کشتى و تعزيهخواني، فالگيرى شعبدهبازى ـ مداحى و غيره بوده است و مىتوانست بهخاطر آنکه مردم از هر طرف بهسوى آن مىآمدند مرکز توطئهها، زمينهساز جنگها و حسابرسىهاى شخصى و محلى نيز بوده باشد. بازارها غالباً زيرنظر حکمرانان و فئودالهاى بزرگ و خانهاى محلى قرار داشت.
زندگى زنان
زن از آغاز بنيانگذار خانواده و مبتکر فعاليتهاى کشاورزى در تاريخ است و همهجا همکار مرد بوده و آنزمان که براى مرد زمان بيکارى و سرگرمى است باز هم بهکار زندگى مىپرداخت و سکوت تاريخ هرچه باشد فريادرساى ستم را که در سرگذشت غمانگيز زن هميشه همراه داشته است، بهگوش ما مىرساند. ميرظهيرالدين از اصلاحاتى در حقوق زناشوئى که به نام زن زر شناخته مىشد نام مىبرد که توسط ميرزا على لغو مىگردد. و از محروميت بازماندگان دختر بر مالکيت ارضى آثار و نمونههائى در گوشه و کنار بوده است که هنوز هم ديده مىشود. دختران را گاه در سنين کودکى و حتى در گهواره براى پسران عقد مىنمودند تا پدر و مادر با عنوان کردن حقوق زناشوئى و ازدواج از تمايلات هوسبازانهٔ منتقدان که خود را صاحب اختيار جان و مال مردم مىشناختند جلوگيرى نمايند.
ابن اثير از شرکت زنان در جنگهاى زمان ابابکر در سال سيزدهم هجرى ياد مىکند در دورهٔ مغولها زنان با لباس جنگى به ميدانهاى جنگ پا نهادند و در همين زمان از تلاش زنان در دستگاه سياسى و مذهبى اسماعيليان نکتهها مىخوانيم و با زنان زمامدارى روبهرو مىشويم در جريان انقلاب مشروطه آنان فعالانه شرکت داشتهاند و از زبان دخترخواندهٔ يپرم مىشنويم که وقتى يک گروه ۱۲۰ نفرى از مجاهدان براى پاکسازى شهر رشت از وجود دشمن آماده مىگردد ۱۹نفر دختر و زن جوان در ميان آنان بودند که در يک پيکار چندساعته دو نفر آنان کشته مىشوند و در فتح تهران زنان زيادى از رشت بههمراه مجاهدان راه افتادند.
انقلاب مشروطه هرچه بود زن را از الگوهاى سست تاريخ جدا ساخت و او را قادر به داشتن واکسنهاى مؤثر نمود اما تا اين زمان باز هم مىتوان از آثار و دستآوردهاى بازمانده (نه از تاريخ و افسانههاى ملال دروغگويان) با خلقيات و زيرکى و مهارت او آشنا گرديد. سفالگرى که آن نيز مانند خانواده و کشاورزى از ابتکارات زن بوده است در گيلان بهدست زن انجام مىگرفت و هماکنون آنچه را که در اسالم بهدست آنان در ساختن کوزه و سفالينههاى ديگر بهکار مىرود با گذشتههاى دور چندان تفاوتى ندارد. تهيهٔ انواع پارچه و پوششهاى مردانه و زنانه از کارهاى صالى زنان در گذشته بوده است و گاه محصول تلاش آنان در آن زمان بهعنوان ماليات به زورمندان پرداخت مىشد. هماکنون در قاسمآباد گيلان دو گونه دستباف بسيار زيبا ساخته مىشود. يکى از ابريشم که از هزار و چهارصد سال پيش از چين به ايران آورده شد و در خود منطقه بهعمل مىآيد. و ديگر از پنبه است. بافتن دندانى يا گل خورد که مردان آنرا بهصورت کمربند و شال و زنان آنرا بهصورت روسرى استفاده مىنمودند از کارهاى عمومى دختران محسوب مىشد. در دهکدهٔ پاشاکى هنوز هم دندانى بافته مىشود و رسم است که نوعروس در شب عروسى آنرا براى داماد مىفرستد و داماد آنرا در مجلس مىپوشد.
تهيهٔ ابريشم طبيعى و انواع چادرشب و رختخواب پيچ و روپوشهاى پشمى ـ قلابدوزى ـ سکهدوزى و بافتن عرفچين و جوراب و حصير و گليم و جاجيم از کارهائى بود که به زنان اختصاص داشت و گاه آنان در کارهاى سنگين از اين نوع مانند نمدمالى با مردان مشارکت داشتهاند. اما کار بهروى چوب مانند خانهسازى و ساختن انواع لوازم از صندوق گرفته تا قاشق چوبى ويژهٔ مردان بود در سالهاى پيش از انقلاب مشروطه هوشيارى و کاردانى دختر جوانى که در آستانهٔ زندگى نوينى قرار مىگرفت با مقدار پارچهها و رنگآميزى و ظرافتى را که در تهيهٔ و بافتن آن بهکار برده بود سنجيده مىشد، والدين معمولاً آنرا که جهيزيهٔ دختر نيز بوده به مهمانان نشان مىدادند تا تحسين آنان را برانگيزد. براساس اسنادى که از گذشته باقى مانده است قسمت اعظم جهاز دختران بهخصوص در بخش شرقى گيلان دست بافتهاى آنان بوده است. آرايشها و استفاده از زيرو که با بخشى از ظرافتهاى روحى آنان مربوط است از دوران باستان ديده مىشود. يک گردنبند طلائى که در حفارىهاى عمارلو بهدست آةمده است، قدمت آنرا هزاره اول پيش از ميلاد مىرساند گوشواره سينهريز ـ انگشتر ـ خلخال از جمله زيورهاى معمول زنان در گيلان بوده است.