در روستاها داماد به اتفاق چند نفر از دوستان نزديک و پهلوانان ده و مردان جاافتاده و سرشناس محل بر اسب مىنشينند و بهطرف خانهٔ عروس حرکت مىکنند در راه خرد و کلان مىرقصند و به انواع بازىها و نمايشات پهلوانى مىپردازند دستمال بازى و چوب بازى مىکنند، اسب مىتازند، تيراندازى مىکنند، دستهٔ دُهُلي و خوانندگان محلى نيز همهجا با آنها همراه و با نواهاى دلکش روستائى هم شور و نشاط داماد و همراهان او را فراهم مىکنند و هم بانگ شادى و سرور را از راه دور به گوش ساير قلعهگيان (اهل قلعه، اهل ده) مىرسانند. پيرمردى از ريش سفيدان ده يا نزديکان داماد قبالهٔ عروس را که در بقچه يا دستمال ابريشمى زيبائى پيچيدهاند روى دو دست گرفته همهجا پيشاپيش داماد حرکت مىکند و وقتى به خانهٔ عروس رسيدند آنرا به پدر عروس تسليم مىکند. همينکه داماد و همراهان او به خانهٔ عروس نزديک شدند از دور صداى ساز و دهل آنها به گوش کسان عروس رسيد به شتاب لباس عروس را مىپوشانند و وى را براى رفتن به خانهٔ داماد آماده مىسازند. لباس پوشاندن عروس در اين موقع از مراسم بسيار زيبا و دلانگيز است. با هر تکه لباس که به تن عروس مىکنند خوانندگان محلى با آهنگ خاصى يک بيت شعر مىخوانند سپس همگى کفزنان و رقصکنان، برگردان آنرا با نواى مخصوصى مىخوانند به اين شرح:
خواننده (تنها):
عروسک آمدَه٭ به پاى ديفار٭ | |
اِشرَت مِکِنه٭ پِرهَنمه٭ بيار |
همه دستهجمعي:
عروسک هاى هاي، شَخَهى نبات٭ هاى هاى |
خواننده (تنها):
عروسک آمدَه به پاى ديفار | |
اِشرَت مِکِنه تنبونمه٭ بيار |
دستهجمعي:
عروسک هاى هاى ، شَخَهى نبات هاى هاى |
خواننده (تنها):
عروسک آمدَه به پاى ديفار | |
اِشرَت مِکِنه جورابامه٭ بيار |
دستهجمعي:
عروسک هاى هاي، شَخَهى نبات هاى هاى |
خواننده (تنها):
عروسک آمدَه به پاى ديفار | |
اِشرَت مِکِنه کوشامه بيار |
دستهجمعي:
عروسک هاى هاي، شَخَهى نبات هاى هاى |
خواننده (تنها):
عروسک آمدَه به پاى ديفار | |
اِشَرت مِکِنه چار قصه٭ بيار |
دستهجمعي:
عروسک هاى هاي، شَخَهى نبات هاى هاى |
خواننده (تنها):
عروسک آمدَه به پاى ديفار | |
اِشَرت مِکِنه شليتهمه٭ بيار |
دستهجمعي:
عروسک هاى هاي، شَخَهى نبات هاى هاى |
خواننده (تنها):
عروسک آمدَه به پاى ديفار | |
اِشَرت مِکِنه گلوبندمه٭ بيار |
دستهجمعي:
عروسک هاى هاي، شَخَهى نبات هاى هاي |
خواننده (تنها):
عروسک آمده به پاى ديفار | |
اِشرَت مِکِنه دِسمالمه٭ بيار |
دستهجمعي:
عروسک هاى هاي، شخهى نبات هاى هاي... الخ |
٭ امده amada= آمده است.
٭ ديفار= ديوار
٭ اشرت مکنه aŝarat mekena= اشارت مىکند.
٭ پيرهنمه perhanma= پيراهنم را
٭ شخهٔ نبات ŝxaey neb?t= شاخهٔ نبات
٭ تنبونمه tonbunema= تنبانم را
٭ جورابامه cur?b?ma= جورابهايم را
٭ کوشامه kovŝ?ma= کفشهايم را.
٭ چارقتمه ĉ?rqatma= چارقدم را.
٭ شليتهمه ŝelitama = شليتهام را
٭ گلوبند مه glubandema = گلوبندم را
٭ دسمالمه desm?lma = دستمالم را
وقتى عروس حاضر شد مادر او در خلوت تعليمات خاصى به او مىدهد تا در حجله طبق آن عمل کند. بعد به اقوام و کسان داماد که در حياط يا اتاقهاى ديگر منتظر نشستهاند خبر مىکنند و همه آمادهٔ حرکت مىشوند. نوازندگان و خوانندگان شور و نواى خود را بيشتر مىکنند و با صداى موسيقى و آواز همهجا را پرنشاط مىسازند. عروس در حالى که دو بنگه در جانب راست و چپ او قرار دارند از اتاق بيرون مىآيد. همه از جاى برمىخيزند، نوازندگان آهنگ مبارکباد مىنوازند و خوانندهاى با صداى خوش و دلکش اين شعر را مىخواند:
امشب چه شبى است؟ شب مراد است امشب | |
اين خانه پر از شمع و چراغ است امشب | |
بادا بادا بادا، انشالا مبارک بادا | |
اى شمع تو مسوز که شب دراز است امشب | |
اى صبح تو مدم که وقت ناز است امشب | |
بادا بادا بادا، انشالا مبارک بادا | |
عروسى شاهانه، ايشالا مبارکش باد | |
جشن بزرگانه، ايشالا مبارکش باد | |
گلى به گلستانه، ايشالا مباکش باد | |
آن يار منست که مىرود سر بالا | |
دسمال بهدست و مىزند گرما را | |
محمل بزنيد سايه کنيد صحرا را | |
آفتاب نزنه شاخ گل رعنا را | |
بادا بادا بادا، ايشالا مبارک بادا | |
امشب اميد که در خواب رود چشم نديم | |
خواب در روضهٔ رضوان نکنند اهل نعيم | |
جاى آن نيست که خاموش نشيند مطرب | |
شب آن نيست که باشند حريفان تسليم | |
مبارک و مبارک، ايشالا مبارکش باد | |
عروس چقدر قشنگه، ايشالا مبارکش باد | |
لعبت مسانه، ايشالا مبارکش باد | |
سرو خرامانه، ايشالا مبارکش باد | |
اى يار مبارک بادا، ايشالا مبارک بادا. |
همينکه عروس از اتاق خارج، شد داماد نيز از جاى برمىخيزد و به اتفاق ساقدوشهاى خود و اقوام و کسانىکه همراه او آمدهاند بهطرف عروس مىرود. وقتى مقابل او رسيد دست او را مىگيرد و بهسوى اتومبيل راهنمائيش مىکند. اقوام و دوستان داماد در موقع خروج از اتاق پذيرائى يا صحن حياط پنهانى چيزى از اثاث و لوازم روى ميز برمىدارند و با خود به خانه داماد مىبرند و مىگويند عقل عروس را دزديديم و اينکار را براى آن مىکنند که اختيار عقل و ارادهٔ عروس در تمام عمر در دست داماد باشد. البته اقوام و دوستان عروس در اين موقع سخت مراقبت مىکنند که از طرف داماد کسى نتواند چيزى در جيب يا در زير چادر خود مخفى کند.
عروس و داماد در ميان هلهله و شادى و صداى موسيقى و آواز از خانه بيرون مىروند. نغمهٔ موسيقى پرنشاط از يکطرف و دود اسفند و صداى صلوات از طرف ديگر همهجا را پر مىکند در بعضى از خانوادههاى قديم قبل از حرکات عروس پدر و مادر عروس قدرى نان و پنير و سبزى به کمر وى مىبندند و سر و روى او را مىبوسند و به خداى او مىسپارند. عروس و داماد در اتومبيل مخصوص خود قرار مىگيرند، همراهان آنان نيز در اتومبيلهاى ديگرى نشسته پشت سر آنها بهراه مىافتند رانندگان بوق اتومبيلها را به صدا در مىآورند و همهجا مىروند تا به خانهٔ داماد مىرسند.
در طى راه همچنان که عروس را به خانهٔ بخت مىبرند (خواه عروس پياده باشد خواه سواره) زنى آينهٔ سر عقد را مقابل صورت عروس نگاه داشته همراه او مىرود. عروس مرتباً در آينه بهعکس خود نگاه مىکند به اين نيت که در زندگى زناشوئى خود تنها باشد و شريک يا هووئى پيدا نکند. گاهى بهجاى زن مزبور يکى از مردان خويشاوند عروس که با او محرم باشد (مثلاً دائى يا عموى او) اين وظيفه را بهعهده مىگيرد.