سابقهٔ تاريخى سوادآموزى در ايران

در ايران باستان در اوج قدرت ساسانيان با وجود گسترش نسبى آموزش عالى در بين فرزندان طبقات ممتاز و مرفه، مردم از خواندن و نوشتن بهره‌اى نداشتند و آموزش خواندن و نوشتن به فرزندان اشراف و طبقات خاص اختصاص داشت. با ظهور دين مبين اسلام و تأکيد اسلام بر فراگرفتن دانش در هر سن و سال، در صدر اسلام مساجد، مرکز عمدهٔ تجمع مردم و تعليم و تربيت آنان شد.


از اوايل قرن دوم، براى تعليم قرآن و اصول دين، مکتبخانه‌هائى در جوار مساجد به‌وجود آمد که در آنها آموزش قرآن و تعليم خواندن و نوشتن مورد تأکيد بود.


على‌رغم اهميتى که فرهنگ اسلامى به تعليم و تربيت عمومى داده است، در دوره‌هاى بعدى تاريخ ايران به‌دلايل گوناگون در زمينهٔ آموزش همگانى و سواد‌آموزى به‌صورت گسترده اقدامات جدى صورت نگرفت و با آنکه مکتبخانه‌ها توسعه يافته بود ولى تعداد بسيارى از مردم بيسواد بودند يا سواد نوشتن نداشتند و يا امکانات آموزش براى بزرگسالان در زمينهٔ خواندن و نوشتن فراهم نبود.


گرچه پس از اعلام مشروطيت ظاهراً نخستين کلاس به‌نام ”کلاس اکابر“ در سال ۱۲۸۷ ش در دبستان رحمت شيراز تأسيس شد و به‌تدريج براى آموزش خواندن و نوشتن زبان فارسى به بزرگسالان، کلاس‌هائى در مدارس با هزينهٔ مردم خيرخواه داير گرديد، ولى با تصويب قانون اساسى معارف در ۱۲۹۰ ش بود که دولت، سياست مشخصى براى اجراء آموزش همگانى و مبارزه با بيسوادى تعيين و اعلام کرد.


در سال ۱۳۱۵ ش براى اولين بار نظامنامهٔ ”تعليمات اکابر“ به تصويب هيئت وزيران رسيد و به‌موجب ماده يک اين نظامنامه، وزارت معارف مکلف شد در سراسر کشور، در هر دبستان دولتى يا مدرسه‌اى که مقتضى بداند، کلاس اکابر براى آموزش خواندن و نوشتن و حساب به بزرگسالان و افراد بيسواد تأسيس کند. دورهٔ تعليمات اکابر دو سال، مدت هر درس دو ساعت و برنامه‌ درسى شامل خواندن و نوشتن زبان فارسي، حساب و مختصرى اطلاعات تاريخي، جغرافيائى و تعليمات مدنى بود. تحصيل در کلاس‌هاى اکابر رايگان بود و در پايان دوره، گواهينامهٔ کلاس اکابر داده مى‌شد که ارزش تحصيلى آن بعدها معادل کلاس سوم ابتدائى شد. در سال ۱۳۲۲ کلاس‌هاى اکابر با عنوان جديد ”آموزش سالمندان“ فعاليت خود را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۵ با عنوان ”آموزش بزرگسالان“ سواد‌آموزى مورد توجه قرار گرفت و کتاب‌هائى به‌نام ‌”همه باسواد شويم“ براى تدريس بزرگسالان تأليف شد.


با تصويب طرح ”پيکار با بيسوادي“ در برنامهٔ چهارم عمرانى وقت (۱۳۴۷-۱۳۵۱) راه‌هاى بسيارى براى مبارزه با بى‌سوادى در نظر گرفته شد و گرد‌همائى‌ها و سمينارهاى متعددى در اين زمينه برپا شد.


در سال ۱۳۵۵ تصميم گرفته شد کار مبارزه با بيسوادى اصطلاحاً به‌صورت يک جهاد ملى درآيد و بنابراين کار سواد‌آموزى باعنوان ”جهاد ملى سواد‌آموزي“ ادامه يافت.


همزمان با اجراء طرح‌هاى سواد‌آموزى از سال ۱۳۴۶، طرح سواد‌آموزى حرفه‌اى نيز در شهرهاى اصفهان و دزفول مطرح شد و هزينه‌هاى فراوانى در اين راه صرف گرديد. در اين طرح، قرار بود علاوه بر آموزش خواندن و نوشتن، آگاهى‌هاى لازم در مورد بهداشت، تغذيه، تربيت اطفال، تنظيم خانواده، اصول خوديارى و شرکت در فعاليت‌هاى عمرانى به افراد داده شود.


دقت نظر در سير تحول سواد‌آموزى و طرح‌هاى متعدد مبارزه با بيسوادى تا سال ۱۳۵۷ مبيّن اين واقعيت است که با وجود تشکيلات گسترده، بودجهٔ مناسب، صرف وقت زياد، تشکيل سمينارها، کنگره‌ها و گردهمائى‌هاى متعدد، تبليغات داخلى و جهانى و آمارهاى ارائه شده، طرح‌هاى مبارزه با بيسوادى در ايران از نظر اهداف موردنظر موفق نبوده است.


طبق سرشمارى سال ۱۳۵۵، ۵/۵۲ درصد جمعيت شش سال به بالا يعنى نزديک به چهارده ميليون نفر بيسواد بوده‌اند.


در تحليلى که در اين زمينه صورت گرفته، علل متعددى در موفق نشدن طرح‌هاى مذکور ارائه شده است که به چند مورد آن اشاره مى‌کنيم:


- تنظيم و اجراء برنامه‌هاى مختلف بدون طلب مشارکت واقعى مردم و عدم توجه به انگيزه‌ها، نيازها و اعتقادات آنها


- افزايش تدريجى تعداد بيسوادان به‌علت همگانى نشدن آموزش عمومى و اجبارى


- تمرکز فعاليت‌ها در مناطق شهرى و عدم توجه کافى به مناطق روستائى و نقاط دورافتاده که محل اجتماع اکثر بيسوادها بوده است


- ناهماهنگى بين دستگاه‌هاى اجرائى و تشکيل کلاس‌هاى نمايشى براى رفع تکليف و گرفت اعتبار و تجهيزات


- فساد اداري، بى‌تصميمي، عدم احساس مسئوليت و بى‌ايمانى مسئولان اجرائى


- کاغذبازى بيش از حد و گرايش سازمان‌هاى اجرائى به فعاليت‌هاى صرفاً ادارى و رفع تکليف


- کمبود انگيزه يا الزام (ديني، اخلاقي، اجتماعى و سياسي) براى شرکت بيسوادان در کلاس‌ها و پيداشدن قشر مقاوم


- عدم انطباق مواد آموزشى با نيازهاى شغلى و علايق نوسوادان


- اجراء برنامه‌هاى نمايشي، موضعى و پر سروصدا با هزينه‌هاى سنگين و بازده کم که حاصل آن، ايجاد بى‌اعتمادى و ناباورى در مردم شد


- نداشتن معيارهاى دقيق براى ارزشيابى علمى.


- تنظيم و اجراء


قاسمي، احمد؛ ”نگرشى بر سواد‌آموزى در ايران از ديدگاه سازماندهي“، در نگاهى به سواد‌آموزى در کشورهائى که انقلاب کرده‌اند؛ ص ۵.