پارتها
پايه اقتصاد پارت بر کشاورزى و بازرگانى استوار بود و صنعت اهميت چندانى نداشت. بيشتر ساکنان شاهنشاهى روزى خود را همچون خرده مالکان يا شبانان و بندگان وابسته به زمين مالکان عمده و شايد در برخى موارد بندگان در زمين مىجستند. گوسفند و بز و گاو و خوک و اسب و خر و شتر عربى پرورش داده مىشد و حبوبات و گندم و ميوه و سبزى بهعمل مىآمد. بيشتر زمينهاى قابل کشت شاهنشاهى نيازمند فراهم کردن آب بودند، تا بر آبهاى رود و باران که ناکافى بود افزوده شود.
پارتيان پس از برافتادن سلوکيان از گرمى بازار و داد و ستد ميان مديترانه و شرق نزديک و دور بيشتر همچون دلال و نه توليد کننده سود مىبردند. در آغاز پارتيان بىگمان با بازرگانان سلوکى داد و ستد داشتند. پارتيان چين بازرگانى خويش را تا چين گسترش دادند.
پارتيان از چين، آهن، زردآلو و هلو مىبردند، و در برابر شراب و انار و شترمرغ و ديگر اقلام شگفت مىآوردند.
در شاهنشاهى پارت، توازن ثروت بهسوى جامعه مغرب کشور متمايل بود. اين عدم توازن موجب نتايج سياسى هم مىشد و از اينرو بابل محل توجه غاصبان بود، با اينکه در سده اول ميلادى وضع اقتصادى روزبهروز بدتر مىشد، ويرانگرىهاى روميان مايهٔ بىرونقى شهرها از جمله بابل و سلوکيه و آشور و شوش گشت و خرابى عيار سکهها هم نمودار فقر عمومى و روزافزون است. با اين همه کشتىها و کاروانها همواره در راه بودند و اگر راههائى بسته مىشد راه ديگرى مىپيمودند، شهرهاى الحضر و پالمير همچنان رونق خود را داشت.
در رأس جامعه پارتى شاه قرار داشت، معمولاً دسترسى به او ناممکن مىنمود. تا جشن و تختخواب او زرين بود. آنانکه بار مىيافتند مىبايد پيشکشى مىبردند. کلاه شاه از کلاه نوک تيز سکائى به نيم تاج ساده و آنگاه به تاج استوانهاى جواهر نشان تغيير يافت. بر گردن او يقهاى فلزى و جامعه او با تزئينات ريز و دقيق و باريک آراسته شده بود. به قول ژوستن و پلوتارک رعاياى شاه با اقليتى از آزادان و انبوهى بندگان وابسته به ارباب تقسيم مىشدند. اما اين سخنان را نويسندگان آنها در توصيف سپاه آوردهاند. اساس جامعهٔ ايران بهطور کلى از خانواده يا تيره و قبيله تشکيل مىشد. آزادان همانا شاهان فرودست و اشراف و ديوانيان دستگاه شاهى و خانواده ايشان بودند. بندگان و وابستگان ارباب فرودستان اشراف و کشاورزان وابسته به زمين بودند. با آنکه در پارت بندگى و بندهدارى وجود داشته است. اما شواهد آن فراوان نبوده است. امتياز ميان بنده در جنگ بهاسارت افتاده با آنان که براى اداى دين فروخته مىشدند در اواخر زمان اشکانيان آشکار شد. اما بهطور کلى بندگى در پارت کمتر از سرواژ يعنى بندگان وابسته به زمين بوده است.
خاندان فرمانروائى اشکانى هم از بخش شمالى همين جامعه برخاسته بود. در فارس گروه ديگرى مىزيستند که به لهجه جنوب غربى زبان فارسى ميانه سخن مىگفتند که از فارسى هخامنشيان ريشه گرفته بود و فرمانروايان خود را شاه مىخواندند و نامهاى داريوش و اردشير در ميان آنها فراوان است.
در کنار ايرانيان مردمان و جامعههاى ديگرى مىزيستند. مغرب پارت را آراميان و در بيابانها عربان زير نظارت دقيق پارتيان در حرکت و رفت و آمد بودند.
پارتيان بهگفتهٔ آمين مارسلن شهرساز بودند و شهرهائى چون تيسفون و بلاشگرد و الحضر و تجديد بنا نسا و مرو از آنان است. حتى بزرگترين شهرهاى پارتي، امروزه کوچک مىنمايد. از همه اين جامعهها چه آنانکه از قديم وجود داشتهاند و چه آنها که بهدست يونانيان يا ايرانيان پى افکنده مىشدند جمعيت خواه از لحاظ نژادى و خواه از نظر سياسى بسيار در هم آميخته و در هم بود. نامهاى شاهان ميسن نمودار ريشه نژاد شرقى گوناگون هستند، که بىگمان اصل به آنها مىرسانند. جامعههاى بازرگانى پالمير فىالمثل داراى انبارها و مؤسسات متعلق به همشهريان پالميرى در همه شهرهاى عمدهٔ بازرگانى مغرب پارت مانند بابل و سلوکيه ... و بلاشگرد و جاهاى ديگر بودند. در دورا اوروپوش در آميختهاى از نامهاى يونانيان و ساميان بهدست آمده است که گواهى است بر در آميختگى بسيارى از مردم اين شهر شاهنشاهي. بىگمان بسيارى از جامعهها در شهرها تا سالها هويت يونانى و بابلى و آشورى و غيره را نگاه داشتند و در بسيارى نامهاى ايرانى بر سفال شکستهها يافتهاند. ولى تنها در روستاها و قبائل هويت کامل و خالص نژادى شده بود.
از جامعه بزرگ پارتى و زندگى روزمره آنان نويسندگان کهن، و کاوشهاى باستانشناسى و برخى اطلاعات جسته و گريخته بهدست مىدهند در جامعه پارت هم مانند بيشتر جامعههاى شرقى مرد برترى کامل دارد.
به روايتى زنان گرفتار محدوديتهاى فراوانى بودند. بيشتر خانهها از خشت خام و مانند امروزه در پيرامون حياط ساخته شده بودند. شبها بسيارى چراغهاى روغنى برمىافروختند، کوزهها و گلدانهاى پارتى نخست تقليدى بود از ظرفهاى شرقى و سلوکي. اندکاندک ظرافتهاى يونانى از آنها رخت بربست و به شکلهاى خشن درآمدند.
پارتيان مردمى مىگسار بودند، اما به گفته ژوستن در صرف خوراک امساک مىکردند. در نسا بسيارى سفالهاى شکسته يافتاند که بيشتر از سده اول پيش از ميلاد است و در پيرامون خمخانهها يافتهاند. پارتيان گوشت شکار و نان فطير و تخمير شده و ميوه تازه و خشک و سبزى و براى آنانکه ميسر بود ماهى مىخوردند. بر خاصيت سبزىها و ادويه آگاه بودند از شيوه آشپزى آنان نمىدانيم.
طبقات اشراف و بازرگانان از تجارت و بهرهگيرى از روستائيان از زندگى فراخ و خوش برخوردار بودند، مجسمههاى ظريف و زيبا شايد اين شيوه زندگى آنان است.
توانگران پارتى در کاخها و بنگاههاى بزرگ خويش طرفهاى زرين و سيمين بسيار مرغوب و ظريف بهکار مىبردند. کاسهها با نقش برگ و گياه خرزهره و شوکت اليهود و رز يا گلهاى سرخ و شکل آدميان آراسته شده بود.
بردبارى اشکانيان در امور دينى اجازه شکوفائى به بسيارى مذاهب را در قلمرو ايشان مىداد. بسيارى مجسمههاى کوچک پيدا شده در مغرب ايران که با سبک يونانى و شرقى ساخته شدهاند. نمودار بسيارى از خدايان است و اين نمايشگر وجود وسايل نذرى دينى است.
معمارى از زمين لرزه که بگذريم اوضاع اقليم پارت ساختمانهاى بسيار سست را هم حفظ مىکرد. هواى گرم و خشک سبب مىشد که مردم مانند امروز ساختمانهاى بسيار ساده با خشت خام بسازند. پى يا درگاههاى اين بناها که از آب يا شانه يا پاى مردم ويران شده و گزند ديده است اگر با آجر يا سنگ ساخته شده بود بسيار بيشتر دوام داشت. گاهى آجر هم بهکار مىبردند و آن براى ساختمانهاى مهم همچون کاخ فرمانروايان و پرستشگاهها بود. سنگ هنگامى بهکار مىرفت که مقدار زيادى در دسترس بود يا وضع مادى اقتضاء مىکرد.
برخى از شهرهاى پارتى چون تيسفون و الحضر و بخش رشد کرده مرو بيشتر به دايره مىماند.
در درون يک شهر پارتى مهمترين ساختمان معمولاً ارگ (مرکز امور ديواني) و پرستشگاهها بود. بازار هم چه بسا که اهميت داشت.