اين مقاله نخستين بار در شمارهٔ سوم تا ششم سال دوم مجلهٔ �سخن�، اسفندماه ۱۳۲۳ تا خرداد ۱۳۲۴ به چاپ رسيد. هدايت بعدها يادداشتهائى در حاشيهٔ صفحات اين مقاله مىافزايد تا در چاپهاى بعدى از آنها استفاده کند، اما اين فرصت پيش نمىآيد و چون محل اين يادداشتها دقيقاً مشخص نيست لذا نمىتوان آنها را در متن مقاله منظور کرد. اين يادداشتها بهطور مستقل در مقدمهٔ �نوشتههاى پراکنده� که توسط حسن قائميان تدوين شده، منتشر شده است.
نخستين بار آمبرواز موتن ـ Ambroise Morton در ۱۸۸۵ ميلادى آثار باستان و ادبيات توده ار ـ lore ـ Folk ناميد، يعنى دانش عوام. در آلمان و هلند و کشورهاى اسکانديناو لغت ـ Volkskunde معادل آن را پذيرفتند، اما در کشورهاى لاتينى زبان ابتدا مقاومت بيشترى نشان دادند و پس از کشمکشها و وضع لغات ديگر، بالاخره، به اين نتيجه رسيدند که فلکلور جامعترين لغتى است که شامل تمام دانش عوام مىشود و مشتقات اين لغت را نيز وارد زبان خود کردند.
بهموجب تعريف سن تيو ـ Saint Yves فلکلور به مطالعهٔ زندگى تودهٔ عوام در کشورهاى متمدن مىپردازد؛ زيرا در مقابل ادبيات توده، فرهنگ رسمى و استادانه وجود دارد، به اين معنى که مواد فلکلور در نزد مللى يافت مىشود که داراى دو پرورش باشند: يکى مربوط به طبقهٔ تحصيلکرده و ديگرى مربوط به طبقهٔ عوام، مثلاً در هند و چين فلکلور وجود دارد اما نزد قبايل وحشى استراليا که نوشته و کتاب ندارند فلکلور يافت نمىشود؛ زيرا که همهٔ امور زندگى اين قبايل مربوط به علم نژادشناسى است.
نژادشناسى نه تنها وضع سياسى و مذهبى و عادات و اخلاق آنها را ضبط مىکند، بلکه مثلها، ترانهها، قصهها و افسانههاى آنها را نيز جمعآورى مىنمايد. فلکار نزد قبايل بدوى وجود ندارد، چنانکه در ملتى که همهٔ افراد آن داراى پرورش عالى معنوى بوده و از اعتقاد به اوهام و خرافات بر کنار باشد نيز يافت نخواهد شد. ولى چنين ملتى تاکنون وجود ندارد. بهطور اجمال فلکلور آشنائى به پرورش معنوى اکثريت است در مقابل پرورش مردمان تحصيل کرده در ميان يک ملت متمدن.
امروزه فلکلور توسعهٔ شگفتآورى به هم رسانيده، ابتدا محققين فلکلور فقط ادبيات توده مانند: قصهها، افسانهها، آوازها، ترانهها، مثلها، معماها، متلکها و غيره را جستجو مىکردند. کمکم تمام سنتهائى که افواهاً آموخته مىشود و آنچه مردمان در زندگى خارج از دبستان فرا مىگيرند جزء آن گرديد. چندى بعد جستجو کنندگان اعتقادات و اوهام، پيشگوئى راجعبه وقت، نجوم، تاريخ طبيعي، طب و آنچه دانش توده ناميده مىشد. مانند گاهنامه، سنگشناسي، گياهشناسي، جانورشناسى و داروهائى را که عوام بهکار مىبردند. به اين علم افزودند. سپس اعتقادات و رسومى که وابسته به هر يک از مراحل گوناگون زندگى مانند تولد، بچگي، جواني، زناشوئي، پيري، مراسم سوگواري، جشنهاى ملى و مذهبى و عاداتى که مربوط به زندگى عمومى مىشود، از جمله تمام پيشهها و فنون توده، جزء اين علم بهشمار يا آمد، زيرا هر پيشهاى ترانهها و اوهام و اعتقادات مربوط دارد، مثلاً فلکلور شکار يا ماهيگيرى جدا است و هر کتابهائى که از دست تودهٔ مردم ببيرون آمده مانند: بهرام و گلندام،خاله سوسکه، عاق والدين و غيره بايد جمعآورى و مطابق تاريخ طبقهبندى شود.
هنر و ادبيات توده به نزلهٔ مصالح اوليهٔ بهترين شاهکارهاى بشر بهشمار مىآيد. بهخصوص ادبيات و هنرهاى زيبا و فلسفه و اديان مستقيماً از اين سرچشمه سيراب شده و هنوز هم مىشوند. اين سرچشمهٔ افکار توده که نسلهاى پياپى همهٔ انديشههاى گرانبها و عواطف و نتيج فکر و ذوق و آزمايش خود را در آن ريختهاند. گنجينهٔ زوالناپذيرى است که شالودهٔ آثار معنوى و کاخ باشکوه زيبائىهاى بشريت بهشمار مىآيد.
ترانههاى عاميانه و آوازها و افسانهها نمايندهٔ روح هنرى ملت مىباشند و فقط از مردمان گمنام بىسواد بهدست مىآيد. اينها صداى درونى هر ملتى است و در ضمن سرچشمهٔ الهامات بشر و مادر ادبيات و هنرهاى زيبا محسوب مىشود. به همين ماسبت امروزه در کشورهاى متمدن اهميت خاصى براى فلکلور قائل مىباشند. شايد ايرانى تحصيل کرده به زندگى اجتماعى اروپائيان بيش از وطن خود آشنا باشد. در اين حال چگونه مىتواند اظهار وطنپرستى بکند؟ و حال آنکه از رموز زبان، ترانهها، قصهها، اعتقادات، اندوه و شادى و بهطور خلاصه از زندگى مادى و معنوى همميهنان خود آگاه نيست ونمىتواند با آنها همدردى داشته باشد و يا دردهاى آنان را چاره بکند.
کمکم در همه جا تاريخ تمدن جانشين تاريخ رسمى سياسى و جنگى شده است و در هر دوره شمهاى از وضع علوم و هنرهاى زيبا و ادبيات را مىنگارند. اکنون موقع آن رسيده است که تاريخ شامل عادات و رسوم زندگى نبوده بهانضمام ترانهها و اوهام و افسانههاى هر دورهاى باشد. بايد تئاتر ملت را در هر زمان تعيين کرد تا مقاومت توده در مقابل کشمکشها و شکرت او در بهبود وضع عمومى آشکار گردد. بهطور خلاصه بايد گروه نياکان گمنام هر ملتى با اندوه و شادى و بدبختىها و سستىها و کوششها و فداکارىهايش جلو او مجسم شود.
قسمت عمدهٔ زندگى روزانهٔ ما از عاداتى که به ارث بردهايم تشکيل يافته و سرچشمهٔ آنها ملى نيست بلکه بشرى مىباشد؛ زيرا تظاهرات گوناگون زندگى توده حاکى از عموميت و قدمت است. اين عادات هر جا که بشر هست خودنمائى مىکند و مىتوان حدس زد که تمام آنها از ابتداى بشريت آغاز مىشود و يا لااقل مربوط به دورههاى بسيار باستانى است. افزارهاى يکسان که در مناطق گوناگون پيدا شده نه تنها دليل ارتباط اقوام است بلکه مؤيد اين نظر مىشود که همهٔ آنها از افزارهاى ماقبل تاريخ منشعب شده است. عادات و رسوم نيز از همين قرار است. خوشآمد گفتن به کسى که عطسه مىکند در همهٔ سرزمينها و بين همهٔ قبايل مرسوم مىباشد.
آتش کردن به وسيلهٔ سايش چوب در سرتاسر زمين معمول بوده ادبيات توده چه از حيث موضوع قصهها و ترانهها و چه از جنبههاى ديگر عموميت محصول زندگى توده را مىرساند. اغلب در کشورهاى دور از هم که به هيچوجه وسيلهٔ ارتباط بين افراد آن وجود نداشته، اشعار عاميانهاى هست که از حيث مضمون و آهنگ همانند مىباشند. اسنادى در دست هست که آدم عصر حجر مىرقصيده. آيا مىتوانيم مدعى بشويم که شبها در کنار آتش قصه نمىگفته يا آواز نمىتخوانده است؟
از مقايسهٔ تمام قصههاى ملل گوناگون که در سرتاسر زادبوم نژاد هند و اروپائى و همچنين ميان نژادهاى سرخ و سياه رواج دارد چنين برمىآيد که بسيارى از آنها با جزئى تغيير در همه جا يافت مىشود. چوپان اسکاتلند، ماهيگير جزيرهٔ سيسيل، دايه راياني، موجيک روسي، برزگر هندى و شتر جوان بوير که همهٔ آنها بىسواد و نادان هستند و هرگز راجعبه يکديگر چيزى نشنيدهاند و يک وجههٔ مشترک دارند و آن عبارت از قصههاى عجيب و يا خندهآورى است که گاهى ساختمان ظاهرى آنها فرق مىکند ولى موضوع آنها همهجا يکى است. مثلاً قصهٔ ماهپيشاني ايرانى با جزئى تغيير نژاد فرانسوىها، آلمانىها و ايرلندىها وجود دارد و از حيث موضوع با قصهٔ نروژى نزديکتر مىباشد. اين اختلاف کوچک در مضمون يک قصه که از نواحى مختلف يک کشور جمعآورى شود نيز مشاهده مىگردد، به همين مناسبت چنين تصور کردهاند که ترکيب اوليهٔ ترانهها و قصهها و اعتقادات بشر به زمانى مىرسد که خانوادههاى گوناگون اين ملل با هم مىزيسته هنوز از يکديگر جدا نشده بودهاند.
آنچه دربارهٔ قصهها گفته شد، دربارهٔ اعتقادات ورسوم ديگر نيز صدق مىکند. شالودهٔ مشترک مذاهب اوليه و پرسشهاى توده بهطور خلاصه از سه سرچشمه ناشى مىشود:
پرستش مردگان، پرستش طبيعت و موجودات آن، رسوم و جشنهاى موسمى که مربوط به پيوند بين انسان و طبيعت مىشود، رابطهٔ ميان ستارگان و فصلها که از تأمل احوال ملل گوناگون در طببعت بهدست آمده است. از اينرو عادات و اعتقادات ما نه تنها از جذب پدر و يا کسانى که در سرزمين هم نژاد نياکان مىزيستهاند به ما رسيده بلکه از تمام نژادهاى ديگر اين عادات و اعتقادات را گرفتهايم فلکلور دشمنى با بيگانگان را زايل مىکند و همبستگى نژاد بشر را نشان مىدهد؛ از اين قرار اساس زندگى توده عموميت دارد ولى مطلب مهم ديگر اين است که اين اساس مشترک به زمانهاى ماقبل تاريخ مىرسد.
چنانکه ملاحظه مىشود فلکلور علم نوزادى است، ولى جمعآورى مصالح آن بسيار لغزنده و دشوار مىباشد؛ زيرا اين گنجينه فقط از محفوظات اشخاص بىسواد و عامى بهدست مىآيد و وابسته به پشت کار و همتى است که اهالى تحصيل کردهٔ يک ملت از خود نشان بدهند؛ زيرا هرگاه در جمعآورى مسامحه و غفلت بشود، بيم آن مىرود که قسمت عمدهٔ فرهنگ تودهاى فراموش گردد.