ايرانيان از ديدگاه هرودوت
عادات و رسومى که من اطلاع دارم ايرانيان به آن احترام مىگذارند از قرار ذيل است: ايشان عقيده به خدايان و معابد و منابر ندارند و اعتقاد به آنها را علامت حماقت مىشمارند و اين به گمان من از آنجا ناشى مىشود که ايشان چنانکه يونانيان مىپندارند، معتقد نيستند که خدايان از همان جنس انسان هستند. ولى عبادت ايشان اين است که به قلهٔ بلندترين کوهها بالا روند و از آنجا بهدرگاه ژوپيتر قربانى نثار کنند. ژوپيتر نامى است که آنها به فلکالافلاک مىدهند و همچنين آنها هدايائى به خورشيد، ماه، زمين، آتش، آب و باد تقديم مىکنند. اينها تنها خدايانى هستند که از عهد قديم پرستش براى آنها نازل شده است.
از تمام روزهاى سال يگانه روزى را که ايشان بيش از ايام ديگر جشن مىگيرند روز تولد آنها است و مرسوم است که در آن روز خانهها را با اسباب بيشتر از معمول مفروش و مزين مىکنند. ايرانيان ثروتمند گاو يا اسب يا شترى قربانى مىکنند و الاغى را تمام و درست کباب نموده مىخورند. طبقات فقير بهجاى آن حيوانات اهلى کوچکتر مىپزند. ايشان غذاهاى پرگوشت کم مىخورند ولى ميوههاى فراوان صرف مىکنند و چند ظرف از آن بر سفره مىگذارند و به همين دليل است که ايشان مىگويند: يونانىها از سفرهٔ طعام گرسته برمىخيزند زيرا بعد از غذا چيز قابل ذکرى براى آنها نمىآورند، در صورتىکه اگر باز هم پيش آنها چيزى مىگذاردند از خوردن دست مىکشيدند
جواب گفتن يا رد کردن صداهاى عادى در حضور ديگرى در ميان ايشان ممنوع است، اينها عادات ايشان در اينگونه مسائل است.
همچنين رسم عمومى ايشان اين است که راجعبه کارهاى مهم وقتى که در حال غيرعادى هستند، فکر و تأمل مىکنند بعد روز آينده که حال آنها عادى است تصميمى را که شب قبل گرفته بودند، صاحب خانهاى که تصميم در منزل او گرفته شده بود نزد ايشان مىآورد، اگر باز آن تصميم تائيد شد بر طبق آن رفتار مىکنند و اِلا از آن صرفنظر مىکنند ولى گاهى وقتى که بعد از تأمل در حال هشيارى تصميمى بگيرند در اين صورت هميشه در باب آن موضوع هنگامى که در حالت غيرعادى هستند تجديدنظر مىکنند.
از ساير ملل ايشان به نزديکترين همسايه بيش از سايرين احترام مىگذارند و آنها را بعد از خود از همه گرامىتر مىشمارند و کسانى را که بعد از اين همسايگان اقامت دارند در درجهٔ دوم احترام مىکنند و نسبت به بقيه هر چه دورتر باشند احترامات کمترى مرعى مىدارند. دليل آن اين است که ايشان خود را از هر جهت برتر از ساير افراد نوع بشر مىدانند و ديگران را به نسبتى که به ايشان نزديکتر واقع باشند به همان اندازه هم به علو مقام و مزايا نزديکتر مىشمارند که از آن چنين برمىآيد که آنهائىکه دورتر از همه واقع هستند بايست پستترين افراد بشر باشد.
موقعى که در کوچه بههم مىرسند، از علامات ذيل مىتوان دانست که آيا ايشان از درجات متساوى هستند يا نه. اگر مقام ايشان برابر باشد بهجاى صحبت لبهاى يکديگر را مىبوسند و در صورتىکه يکى از آنها مادون ديگرى باشد صورت هم را مىبوسند و اگر تفاوت درجه و مقام زياد باشد شخص مادون به خاک مىافتد.
هيچ ملتى نيست که به اندازهٔ ايرانيان زود و آسان عادات خارجى را اختيار کند بنابراين ايشان لباس مادىها را که بهتر از مال خودشان تشخيص داده بودهاند اقتباس کردند و در جنگ زره مصرى مىپوشند و همين که از وجود چيز لوکسى باخبر شوند فورى آن را مال خود مىسازند و از اينرو در ميان چيزهاى نوظهور، ديگر ايشان تمايلات غيرعادى از يونانىها آموخته و هر شخصى چندين زن و صيغه دارد.
در ميان ايشان بعد از دلاورى در جنگ بزرگترين علامت مردانگى اين است که پدر چندين پسر باشند. و هر سال پادشاه تحفههاى گرانبها براى آن مردى که بيش از سايرين فرزند دارد مىفرستد زيرا ايرانيان معتقد هستند که کثرت فرزند مايهٔ قدرت است. پسران ايشان با کمال دقت از پنج سالگى نمىگذارند که بچهها پيش پدر خود بيايند بلکه با زنان بهسر مىبرند و اين براى آن است که اگر طفل زود بميرد، پدر از مرگ او زياد متأثر نشود.
بهنظر من اين رسم عاقلانهاى است و همچنين عمل ديگر که پادشاه نبايد کسى را به جرم گناه واحد به قتل آورد و هيچيک از ايرانيان نبايستى بندهاى را بر اثر يک گناه به اشد مجازات برساند بلکه در هر مورد بايد خدمات مجرم در مقابل خلافکارى او قرار داده شود و اگر گناهان او بيش از خدمات او باشد آنگاه طرف شاکى به مجازات بپردازد.
ايرانيان معتقد هستند که هنوز بين ايشان احدى پدر يا مادر خود را نکشه است بلکه در تمام اينگونه موارد ايشان اطمينان کامل دارند که اگر کارها به آن نهايت رسيده باشد معلوم مىشود که بچه يا بدذات، يا آنکه حرامزاده بوده زيرا ايشان مىگويند که گمان نمىکنند هرگز پدر حقيقى بهدست فرزند خود کشته شود.
ايشان معتقد هستند که صحبت از چيزهائى که عمل آن حرام است صواب نيست و مىپندارند که زشتترين کارها در عالم دروغگوئى است و بعد نيز بدترين چيزها بدهکارى است زيرا در ميان دليلهاى ديگر آدم بدهکار ناچار به دروغ گفتن مىشود. اگر يک نفر ايرانى مرض برص (پيسه) داشته باشد او را به شهر راه نمىدهند و نمىگذارند که به ساير ايرانيان کار و آميزشى داشته باشد و او به قول ايشان بر ضد خورشيد گناهى مرتکب شده بوده است. خارجيانى که بدين درد مبتلا مىشوند از مملکت اخراج مىگردند و حتى کبوتران سفيد را هم گاهى به همين دليل مىرانند. ايشان هرگز رودخانهاى را با فاضلاب بدن خود کثيف نمىکنند و حتى دست خود را در آن نمىشويند و کسى را هم نمىگذارند که چنان کند زيرا احترام بسيار به رودخانه دارند يک چيز عجيب خاص ديگرى نيز هست که خود ايرانىها هرگز متوجه آن نشدهاند ولى از نظر من پنهان نمانده است، اسامى ايشان که دليل و علامت بعضى بهىهاى جسمى يا دماغى است همه با حرف واحدى ختم مىشود. حرفى که دوريانها آنرا سان و يونانىها آنرا سيگما ناميدهاند و هر کسى که امتحان بکند خواهد ديد که اسمى ايرانى تمام بدون استثناء با اين حرف ختم مىشوند.
اينها صفاتى است که من مىتوانم با کمال اطمينان از روى اطلاعات واقعى شخصى خود راجعبه ايرانيان بگويم و عادت ديگرى راجعبه مردگان در ميان ايشان هست که با شرط احتياط ذکر شده است نه صريح و آن اين است که نعش يک ايرانى مرد را آنقدر به خاک نمىسپارند تا آنکه سگ يا مرغ لاشخورى آن را پاره کند. در اينکه مغها اين رسم را دارند، جاى شکى نيست زيرا اين عادت را بدون هيچ قسم پردهپوشى عمل مىکنند. اجساد مردگان را با موم پوشانيده بعد به خاک مىسپارند.
مغها نژاد مخصوصى هستند و با روحانيون مصرى و در واقع با تمام مردم ديگر تفاوت کامل دارند. روحانيون مصرى اين را يک امر مذهبى مىدانند که هيچ حيوانى را نکشند مگر آنهائى را که به قصد قربانى تقديم مىدارند، مغها برعکس همه نوع حيوانات به استثناء سگ و انسان را با دست خود مىکشند و حتى گويا از اين کار عادى لذت مىبرند. مانند کشتن مار و مورچه و چيزهائى مانند حشرات و خزندگان، حيوانات را به همان آسانى مىکشند ولى چون اينکار همواره عادت ايشان بوده روا است که به آن عمل کنند.