چاروسائى
مؤلف رياضالفردوس از طايفهاى به اسم چاروسائى که جزء طوايف چرام ممسنى بودهاند نام مىبرد. هماکنون يک منطقه در کهکيلويه که محل سکونت ايل طيى سردسير است چاروسا نام دارد، ولى از نظر بعد مسافت با طايفهٔ چروسائى منطقهٔ چرام ممسنى مغايرت کامل دارد.
طايفهاى با نام چاروسائى نيز در منطقهٔ گناوه و برازجان سکونت دارند که به ادعاى آنان بخشى از نژاد لر خرمآبادى و بعضى از مهاجرين کهکيلويه هستند، ولى سندى در اين رابطه موجود نيست.
عباسى بويراحمدى
در رياضالفردوس نام دو طايفهٔ عباسى بويراحمدى و اردشيرى بويراحمدى ضبط شده است. که از طايفهٔ تاعباسى بويراحمدى بودهاند که در منطقهٔ تنگ تامرادى و ميدگان رستم ممسنى نشيمن داشتهاند.
در اين زمان طايفهاى به نام تاعباسى در ايلات بويراحمد در ميان طايفهٔ باباکانى ساکن تنگ بيرزاد وجود دارد، ولى داراى سازمان مستقل طايفهاى نمىباشند.
گودرزى
در سند موجود در خانوادهٔ خوانين دشمنزيارى و مهر افراد طايفهٔ محمد گودرزى (من گودرزي) ساکنين دهدشت به اسامي: ابن ابراهيم زيدالدين گودرزى ساکن بلدهٔ قريهالدشت و نورعلى گودرزى و ابن خليل عتبالله گودرزى و چند تن ديگر هست.
اين طايفه که قسمتى از آنان در ايل دشمنزيارى ممسنى و رستم ممسنى در منطقهٔ تل اسپيد و تل افغانى اقامت دارند، از ساکنين قديم شهر دهدشت و از مردم کهکيلويه هستند که بعد از ويرانى شهر دهدشت بهدست مردم عشاير کهکيلويه به نواحى ممسنى مهاجرت و سکونت کردهاند.
کَرَهاى
اين طايفه که در منطقهٔ کَرَه و حوالى آن در همسايگى طايفهٔ برائى سکونت داشتهاند در قديم از طوايف بنام و معروف ناحيهٔ دمرود محسوب مىشدند. رئساى ايلى آنان خصوصاً محمد کَرَهاى تا آنجا پيش رفت که در اواخر سلطنت ترکمانان آققويونلو سمت راست داروغه خانهٔ شهر ابرقوى يزد را در دست گرفت.
اين طايفه بهطور پراکنده و سازمان نايافته در منطقههاى ايل کهکيلويه و بويراحمد زندگى مىنمايند. گروهى هم در ميان طايفهٔ شيخ عالى دشمنزيارى بنيچهٔ سودنيارى و عدهاى نيز در طايفهٔ سادات محمود بويراحمد اقامت دارند.
غندى
مردم محلى مىگويند اين طايفه از نژاد ايرانيان قديمى مىباشند که در رزمنامهٔ فردوسى ديوان خوانده شدهاند و آنان را نحس و بدشگون مىدانند و باور دارند اگر مردى از اين طايفه با کسى برخورد نمايد به بلائى گرفتار خواهد شد. بههمين اعتقاد خرافاتى قديم بود که کسى چون با فردى از افراد اين طايفه روبهرو مىشد، چند قلوهسنگ را وارونه مىکرد و بسمالله گويان جدا مىشد.
اين طايفه سازمان مستقل ايلى و طايفهاى در اين استان ندارند و بهصورت پراکنده در ايلات طيبي، بهمئي، باشت و باوى و حومهٔ بهبهان زندگى مىکنند. اما قبل از سلطنت زنديه در مناطق طيبى داراى سازمان قومى بزرگى بودند. صادقخان زند در سال (۱۱۷۴ قمري) بخشى از طايفهٔ آنها را که اکنون به ترکان طيبى معروف هستند به فارس کوچ داد و اعقاب آنان هستند که در آنجا زندگى مىنمايند.
از جمله کارهاى اين طايفه شغل مکتبدارى قديم است که در گسترش فرهنگ گذشتهٔ عشايرى نقش ارزندهاى داشته است.
بيرزائى
در سند موجود در خاندان کلانتران دشمنزيارى نام طايفهٔ بيرزائى منسوب به تنگ بيرزاد که در اين زمان به غلط پيرزال گفته مىشود آمده است. اين طايفه بهطور کلى منقرض و جانشين آنان طوايف آقائى بابکانى شدهاند.
اولاد
مىگويند طايفهٔ اولاد از ريشهٔ نژادى غندىها و از بوميان قديم ناحيه هستند و حتى به اين بيت شاهنامهٔ فردوسى استناد مىکنند که مىگويد:
بر آن مرز اولاد بد پهلوان | يکى نامدارى دلير و جوان |
ولى بايد دانست در بيشتر نسبتهائى که عشاير منطقه به طوايف همديگر مىدهند جنبهٔ عداوتى و دشمنى دارد نه واقعيت تاريخي.
طايفهٔ اولاد در گذشته ايلى بزرگ بود. در اين زمان مستقل هستند و داراى سازمان ايلى در منطقهٔ طيبى گرمسيرى مىباشند و شاخهاى از آنها به همين نام در ايلات بختيارى بهسر مىبرند.
نريمسائى
اينان نيز از نژاد قديم بوميان نواحى بهمئى سردسير مىباشند. سرخاندان خوانين ايل بهمئى از اين تيره است. در ترجمهٔ سنگ نبشتههاى کولفره و اشکفت سلمان بختيارى مربوط به دوران ايلامى به اسم طايفهاى به نام نريسي اشاره شده است.
اين طايفه که در اثر اختلافات محلى به نواحى بختيارى و خوزستان مهاجرت کردهاند، سازمان مستقل قومى کوچکى در ايل بهمئى سردسيرى دارا مىباشند.
مهمدميسائى
اينها هم از ريشهٔ بوميان قديم نواحى بهمئى و کهکيلويه هستند و در اين زمان سازمان ايلى کوچکى در ايل بهمئى سردسير دارند.
آقاى حمدالله اژدر از محترمين اين طايفه به مؤلف گفت پيکرههائى در قبرستان مدفون است و جزء رؤساى قديم خانواده کسى بهوجود آنها آگاهى نداشته است. پس مىتوان پنداشت که اسلاف اين طايفه که در مجاورت طايفهٔ کرائى سکونت مىداشتند به احجارپرستى اعتقاد داشتهاند.
حسنعالى
مؤلف رياضالفردوس از اين طايفه که از بازماندگان قايدهاى چهاردهتاى بويرى بوده و در عصر صفويه (شاهعباس) از لوداب (لالستان) به نواحى اصفهان (محلهٔ زينبيه)، گردنهٔ تيل اصفهان، نجفآباد، حومهٔ شهرضا، دهبيد فارس و اردبيل و مراغه تبعيد شدند، نام مىبرد و مسلم است که داراى سازمان قومى مستقلى بودهاند. اين طايفه در اين زمان سازمان مستقلى ندارند و در طايفهٔ بادلونى با طايفهٔ همريشهد خود بهليلى زندگى مىنمايند.
بيرخورى
در سند موجود در خانوادهٔ خوانين ايل دشمنزيارى مربوط به دورهٔ شاهعباس ثانى صفوي، از شخصى به نام عزيز ولد حسنعلى بيروخورى نام برده مىشود که بهعنوان گواه ذيل سند مذکور را مهر کرده است. اين نام مؤيد قدمت طايفهٔ بيروخورى کهکيلويه و بويراحمد است و نشان مىدهد که از زمان صفويه تشکيلات قومى داشته است. بيروخور در اين زمان نام منطقهاى در ايل تامرادى است و داراى طايفهٔ کوچکى مىباشد.
سپوئى
در سند نامهاى اسمى از طايفهٔ سپوئى و يکى از افراد آن به نام حسنعلى صفر سپوئى برده مىشود. اين طايفه که در تنگ سپو (شاپور) و در شهر و حومه و حوالى آن سکونت داشتهاند و تا زمان زنديه بازماندگانى از آنان در دو جهت رودخانهٔ کوچک آن يکديگر را به گلوله تفنگ مىبستند و بر اثر اين دشمنى باقىماندگان اين طايفه پراکنده شدند. آنها در اين زمان سازمان طايفهاى ندارند و حتى در فرهنگ ايلى اسمى از آنان به يادگار نمانده است
ميرزا على
در سند اسمى از ميرزاعلى روشنآبادى (در سال ۱۰۶۸ قمري) برده مىشود و با توجه به اينکه محل سکونت طايفهٔ اولاد ميرزاعلى در منطقههاى روشنآباد، حزکده، روشمهر (روشنمهر) و بىمنجگان از عهد صفويه تاکنون بوده است. اين شخص به احتمال نياى بزرگ طايفهٔ اولاد ميرزاعلى بوده است.
اين طايفه از بوميان قديم ناحيه بلاد شاپور (دهدشت) مىباشند در اين زمان جزء ايل بويراحمد سفلى و داراى سازمان مستقل قومى مىباشند. گروهى از اين طايفه بهعلت نامعلومى به منطقهٔ کوهمرهٔ نودان حومهٔ شهر کازرون مهاجرت کرده و بعضى از خانوادهٔ آنها در بخش چنار شاهيجان توطن دارند.