مردم ممسنى

پدرِداماد با توجه به شرايط منطقه‌اى و ايلي، بدون کسب‌نظر از داماد تصميم مى‌گرفت دخترى را براى پسر خود خواستگارى کند، پس از مصمم شدن در اين امر، چند نفر از بزرگان طايفه خود را از جمله کدخدا به خانه عروس مى‌رفتند و به اصطلاح قديم کدخياکشون (Kaxodakesun) مى‌کردند. يعنى کدخدا را براى خواستگارى به‌همراه خود مى‌بردند.


در اين جلسه مذاکرات لازم صورت مى‌گرفت و پدرِعروس براى پاسخ مثبت يا منفى چند روز وقت مى‌خواست که در خلال اين چد روز، بدون کسب‌نظر عروس تنها با فاميل و بستگان و بزرگان فاميل مشورت مى‌کرد. پدرِعروس پس از گفتگوهاى لازم به‌وسيله يک نفر به نام قاصد پاسخ‌ داده مى‌شد و در صورت مثبت بودن، مرحله بعد شروع مى‌گرديد.


مرحله بعدي، مسئله باشلق (Bashoq) پيش مى‌آمد. باشلق مقدار پولى است که پدرِعروس به‌منظور خريد وسايل خانه از داماد وصول مى‌نمايد. اين رقم در گذشته حداکثر ۵۰۰ تومان بود ولى در حال حاضر به بيش از ۲۰۰ هزار تومان رسيده است. وقتى‌که پدرِعروس باشلق را وصول مى‌کرد مشغول خريد وسايل خانه عروس و داماد مى‌شد. از طرفى خانواده داماد هم وسايل مورد لزوم برگزارى مراسم عروسى را مهيا مى‌نمود که اين وسايل عبارت بودند از هيزم، گوسفند که (اصطلاحاً گوشتى گفته مى‌شد)، روغن، قند و چاى و سيگار و تنباکو و مواد لازم ديگر.


ضمناً مدت زمان بين خواستگارى و مراسم عروسى از يک ماه تا يک سال مى‌باشد اما عموماً ترجيح مى‌دهند که مراسم عروسى حدود ايام عيد نوروز يا تابستان باشد. به هر ترتيب يک يا دو روز قبل از عروسى باروزى (Baruz) شامل برنج، گوسفند، روغن، قند و چاي، سيگار تنباکو و وسايل لازم ديگر به خانه عروس برده مى‌شد. هم‌چنين مقدار باروزى بستگى به وضعيت مادى داماد و نيز درخواست پدرِعروس داشت. موقعى‌که باروزى وارد خانه عروس مى‌شد، عروس در گوشه اطاق انبارى يا اينکه پناهگاهى پيدا کرده و خود را از ديد افراد خانواده داماد پنهان مى‌کرد، تا ديده نشود. از سوى ديگر افرادى که باروزى آورده بودند بعد از يکى دو ساعت برمى‌گشتند ولى دو يا سه نفر از طرف خانواده داماد در آنجا مى‌ماندند و با عروس برمى‌گشتند.


در اين هنگام خانواده داماد محل مراسم را براى عروسى مهيا مى‌نمود. به اين منظور در محوطه‌اى مناسب تعدادى چادر آماه مى‌کردند و فضاى باز را براى ترکه‌بازى (چوب‌بازي) مردان و رقصيدن زنان آماده مى‌شد.


نوازندگان ساز و دهل که ”مهتر“ ناميده مى‌شوند با ساز و دهل خود وارد مى‌شدند و شروع به نواختن مى‌کردند. جوانان دستمال به‌دست وارد ميدان مى‌شدند و با آهنگ ساز و دهل مى‌رقصيدند.


رقص زنان در آن زمان يک مسئوليت اجتماعى بود چنانکه زنان وظيفه داشتند که در مراسم عروسى برقصند. پس از رقص زنان که به دستمال‌بازى مشهور بود و آهنگ آن چوبى به ضخامت حدود ۵ سانتى‌متر و به ارتفاع تقريبى ۱۲۰ تا ۱۴۰ سانتى‌متر که پايه ناميده مى‌شود در دست يک مرد و ترکه چوبى است نازک و حدود يک متر در دست ديگرى با آهنگ ساز و دهل شروع به حرکت مى‌کند. اين حرکت گونه‌اى از رقص است و کسى‌که پايه را به‌دست دارد آن‌را به موازات بدن خود به‌صورت سپر مى‌گيرد و شخص ديگر تلاش مى‌کند که با ترکه به بدن وى بزند.


محدوديت بدنى او از سر زانو به پائين است. در اين ميهمانان دسته‌دسته وارد مى‌شدند و هر روز اختصاص به گروهى خاص داشت پس از هفت شبانه‌روز پايکوبى نوبت به آوردن عروس مى‌رسيد. عده‌اى سوار بر اسب‌هاى چابک، گروهى با الاغ و قاطر جوانان با پاى پياده به‌سوى محل عروسى به‌راه مى‌افتادند در پيشاپيش آنها ساز و دهل در حال نواختن بود پس از رسيدن به خانه عروس از ميهمان‌ها با چاى و شربت پذيرائى مى‌شد.


سپس نوبت به عقد کردن عروس مى‌رسيد پيش از مراسم ازدواج خطبه خوانده مى‌شد بدين صورت که عاقد، ترکه انارى را در دست مى‌گرفت و خطبه را مى‌خواند و چون رضايت عروس مطرح نبود اين شعر را مى‌خواند:


ترکه لشت نارى صيغه عقد ايکنم جارى


بگو بله، در اين موقع عروس در گوش زنى که کنار وى نشسته و مسئول انجام دادن کارهاى عروس بود زمزمه مى‌کرد و اقوام نزديک از جمله پدر، مادر، عمو، دائى و... را طلب مى‌کرد. در صورت رضايت آنان، عروس بله را مى‌گفت. سپس با يک دور رقصيدن، زنان با کل زدن (Kel) و مردان با فريادهاى شادى (با واژه هو How) عروس را سوار بر اسب مى‌کردند و به‌سوى خان داماد راه مى‌افتادند در اين موقع عده‌اى مسابقه اسب‌دوانى مى‌دادند و قدرت اسب‌هاى خود را به نمايش مى‌گذاشتند.


گروهى ديگر همچنان مشغول آواز خواندن و شادى بودند. در نزديکى خانه دامد، داماد سوار بر اسب با در دست داشتن ترکه‌اى تر به استقبال عروس مى‌آمد و با نواختن چندين ترکه بر سر عروس از وى پذيرائى مى‌کرد نواختن اين چوب بر سر عروس نشانهٔ تسلط بر سر زن بود و اين موضوع را از اول يادآور مى‌شد که کارى را بدون اجازه شوهر خود انجام ندهد.


بعد عروس را به‌سوى حجله هدايت مى‌کردند و سپس سرو مى‌خواندند. بعد از هر سرو خواندن کل مى‌زنند. بعد از آنکه عروس را به حجله بردند و سرو خواندند نوبت به داماد مى‌رسد در اين هنگام وقت سرتراشون (Sarterasun) تراشيدن سر و و صورت داماد مى‌رسد. خطير (Xatir) که در اصطلاح محلى به سلمانى گفته مى‌شود دو گوشه دستمال بزرگى به پشت سر وى گره مى‌زند و روى زانوان داماد مى‌انداخت و با کمال وقار شروع به اصلاح سر و صورت داماد مى‌نمود. اين مرد با سياستى که داشت سعى مى‌کرد کار را طولانى‌تر کند چون در اين هنگام اقوام و ميهمانان پول در اين دستمال مى‌انداختند. ساز و دهل همچنان نواخته مى‌شد و افرادى که حضور داشتند دست مى‌زدند صداى هلهله و شادى تمام فضا را فرا گرفته بود. داماد پس از فراغت از اين ماجرا به حجله مى‌رفت به هنگامى که داماد وارد حجله مى‌شد مقدارى پول (حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ تومان يا بيشتر) براى ديدن روى عروس مى‌داد و رى‌گشودن (Rigusun روگشادن) ناميده مى‌شد، ضمناً روز بعد از شب زفاف هم بستگان داماد که براى ديدن عروس مى‌آيند ”رى‌گشون“ مى‌دهند. اين مقدار بسته به وضع ملى افراد دارد گاه انگشترى طلا و امثال آن نيز مى‌دهند.