مراسم ازدواج از آغاز تا رفتن دختر به خانهٔ شوهر در هر منطقه با ويژگىهاى خاصى همراه بوده است و معمولاً نوعروس را سواره به خانهٔ داماد مىبردند و در اين راه از انسان نيز استفاده مىشد. تعداد زوجات بهدلايلى وجود داشت. در ميان خانوادههاى متوسط و کمدرآمد دايه گرفتن براى کودکان و کارگر پذيرفتن براى انجام کارهاى روزانهٔ زندگى معمول نبوده است. اما هر زمان براى انجام کارى نياز به کمک اين و آن باشد از يارى نمودن به يکديگر دريغ نداشتند. پوشش آنان با سالهاى گذشته فرقى نکرده است و آن بهصورت سنتى خود بهخصوص در مناطق غيرشهرى و اطراف آن حفظ گرديده است و لباس مردان غالباً از کرباس و پشم بوده است.
چيزى بهعنوان حرم و حرمسرا داشتن براى مردان نبوده است. هميشه گيسوان بلند نشانهٔ قدرت و زيبائى زن بود و زنان از پوشيدن لباسهائى به رنگهاى قرمز و زرد و از نوع ابريشم لذت مىبردند و گاه آنرا تا هر اندازه که مىتوانستند سکهدوزى مىنمودند. از لوازم آرايش به ميزان محدود در عروسىها و مهمانىها استفاده مىکردند. اما خودآرائى زنان شهرى بيش از روستاها بوده است. مردان هنگام صحبت با زنان رعايت ادب نموده و در حضور آنان از شوخى با يکديگر نيز خوددارى مىنمودند.
عقايد خرافى و اعتقاد به تأثير ستارگان و نحوست اشياء و روزها و وجود ارواح خبيثه و تناسخ و ارباب انواع و... رواج داشته است بههمين دليل تعويذهائى داشتهاند، گاه از اعضاء حيوانى مانند گراز و کفتار اين تعويذها تهيه مىشد و عموماً به داشتن فرزندان زياد افتخار کرده و خوشحال بودند و اين تمايل بهصورت سمبليک در تشريفات متنوع بردن عروس به خانهٔ شوهر نيز نشان داده مىشود. زن و مرد که در انديشه تهيهٔ نيازمندىهاى خانواده بودند تمام کوشش خود را براى حداکثر استفاده کردن از امکانات بهکار مىبرند و هرچه لازم بود از ديگران بخواهند با مبادلهٔ کالا به کالا انجام مىگرفت.
صاحبان پارهاى از مشاغل مانند سلمانى و حمامى و غيره نيز در ازاء خدمات خود فرآوردههاى کشاورزى و دامى دريافت مىنمودند. پيرى اگرچه خيلى زود بهسراغ مردان بهويژه زنان گيلانى مىآمد، اما پير شدن بهمعنى شروع دوران غمانگيز زندگى اجتماعى نبود. ريشسفيدان و گيسسفيدان بهخاطر برخوردارى از احترام هميشگى در حل اختلافات خانواده و راهنمائىهاى ديگر زندگى شرکت مىکردند و نظر آنها غالباً با احترام پذيرفته مىشد.
زن و مرد گيلانى آرزو مىکرد که پس از عمرى رنج بردن روزى بهسر زمينهاى ناشناخته اما آشنا مانند مشهد و کربلا و مکه و در حد محدود زيارتگاههاى دوردست راه يابد. مرد و زن گيلانى در سدههاى اخير وقتى به يکى از زيارتگاههاى سه شهر يادشده مىرفت به امتياز برجستهاى دست مىيافت و بر اول نام او واژه (مشهدى يا کربلائى و يا حاجي) اضافه مىشد. سفر چنين مسافرى در جريان رفت و برگشت با استقبال ديد و بازديد چند روزه و گاه مشقّتبار توأم بود. اين اشتياق بهطريق ديگرى نيز ممکن بود انجام گيرد و اينک پس از مرگ جسد يا استخوانهاى مانده در يک گور موقت که پس از مدتى آنجا برداشته شده و مىتوانست در کيسهٔ کوچکى حمل گردد به اماکن مقدس و دور فرستاده شده و دفن گردد.
زنان و مردان در تشيع جنازهٔ مردگان خود شرکت مىکردند و مرده را پس از انجام تشريفات مذهبى در گورستان که غالباً در ارتفاعى بلندتر از دهکده و نزدکى به آن و در کنار مسجد يا امامزاده بود است، دفن مىنمودند و اگر گورستان از دِه فاصله بيشترى داشته باشد، مراسم سوگوارى تفصيل بيشترى مىيافت. بر گورها علامت يا سنگقبرى مىگذاردند که جايگاه متوفى را نشان دهد. به خاطر تشابه اسمى که در روستاها زياد بود بر سنگگور در کنار نام متوفى نام پدر و مادر و حتى فرزندان را مىآوردند تا بهخوبى شناخته شود.
مراسم عروسى در رودبار
خانههاى سکنهٔ رودبار از پهلوى کوه تا دامندشت پراکنده است. در هواى گرم، بومىها در ارتفاعات و زير چادرهائى که از پشم بز و موى اسب مىبافند بهسر مىبرند. در اين ايام دهکدههاى واقع در دشت و کرانههاى سفيدرود کاملاً خالى از سکنه هستند. در رودبار روغن زيتون بسيارى فراهم مىکنند که به روسيه صادر مىشود.
مردم محل از آسايشى برخوردار هستند. لباسهاى مردان با البسهٔ دهقانان تهران و مازندران کاملاً متفاوت است. بهسبب رطوبت هوا، اهالى گيلان لباسهائى از پشم قهوهاىپررنگ مىپوشند که به دست زنان بافته مىشود. اين لباسها از لحاظ شکل و رنگآميزى و پارچهاى که براى به آنها بهکار مىبرند لباس کاملاً آسيابى است. در اينجا نيمتنههاى کوتاه و صاف و راست جاى جبههاى دراز و گشاد ساير نواحى را گرفته است و شلوار نه تنها گشاد نيست بلکه به وسط ساق پا مىچسبد و چارقى کشباف آن را نگاه مىدارد. کلاه آنها عرقچينى از نمد زردرنگ است.
هنگام رسيدن ما به رودبار عروسى را برپا مىکردند. آهنگ سازهائى که جشن را اعلام مىکرد مرا به خانهٔ کوچکى که در وسط بيشهاى بود جلب کرد. اينجا خانهٔ ملائى بود که دختر خود را شوهر مىداد. نوازندگان بهمحض آنکه مرا ديدند پيش آمدند و سلام کردند. سازهاى آنها عبارت است از يک تنبک به شکل چليکى کوچک که بر آن پوست کشيدهاند و با دست زده مىشود. و يک طبل بزرگ (دهل) که آن را از يک طرف با تخماقى کوچک و از طرف ديگر با چوبى کلفت مىنوازند. آهنگ ناموزون اين دو ساز با صداى زننده و زير دو زرنا توأم شده بود.
نوازندگان براى خوشامد و به افتخار من آهنگى نواختند و با سرعت بخشيدن به آهنگ، در حالىکه در جلو من مىنواختند و مىرقصيدند مرا به نزد حاضران در جشن بردند. توجه محبتآميز اين هنرمندان کوهنشين براى آنها بهقيمت انعامى تمام شد که آرزو مىکردند، زيرا مهربانى آنها نسبت به من براى همين مقصود بود. مطربان که از جوانمردى من شاد و راضى شده بودند، سکههائى را که به آنها داده بودم همچون غنيمتى به وسط پيشانى خود چسبانيدند و بار ديگر بهترين آهنگ خود را نواختند.
افراد برگزيدهٔ دهکده در خانهٔ ملاگرد آمده بودند و جنش که از چند روز پيش آغاز شده بود در شرف پايان بود. قرار بود عصر همان روز دستهجمعى عروس را به خانهٔ شوهر ببرند. جشن و شادئى که بهسبب يک عروسى برپا مىشود برحسب موقعيت خانوادهٔ زوجين معمولاً از سه روز تا چند هفته ادامه مىيابد. روز اول دختران چوان خويشاوندان يا دوستان عروس از طرف نامزد وى حنا مىآورند تا عروس موى سر و دستها و پاها را رنگين کند. او همراه آنان به حمام مىرود و اين آرايش اجباري را انجام مىدهد. فرداى آن روز پسر هداياى خود را مىفرستد و جشن با رسيدن عروس به خانهٔ شوهر پايان مىپذيرد. عروس در راه خانهٔ شوهر ملتزمين بسيار دارد که با شکوه تمام دوش بهدوش وى مىروند و معمولاً از اين موقعيت براى عرضهٔ هرگونه شکوه و تجمل استفاده مىکنند. هنگامىکه عروسى شاهانهاى در کار باشد جهيزيهٔ عروس جوان بر پشت شتران و قاطرها يا اسبهائى که شکوهمندانه يراق شدهاند حمل مىگردد. دوستان خانواده و گروهى از نوکران و عدهٔ زيادى از سکنهٔ محل به کاروان حامل اين ثروت سرشار ملحق مىشوند.
جشن عروسى بهخصوص براى زنان همواره بهمنزلهٔ عيد و جالبتوجه است. تعداد زنانى که در باغ ملاى رودبار گرد آمده بودند زياد بود. اين زنان کم و بيش زيبا بودند و آرايشى يکسان داشتند. لباسهاى زر و سيم دوخته و جواهر بسيارى که بر خود آويخته بودند حاکى از رفاه و ثروتمندى سکنهٔ ده بود.
زنان چهرهٔ خود را مىپوشانند اما در پوشانيدن سينهٔ خود که غالباً عريان است تعصب ندارند خالکوبى روى بازوها و قوزک پا نزد زنان عامهٔ مردم بسيار معمول است. فرزندان آنها را از طفلى بهوسيلهٔ سوزن و يا دودهٔ نفت خالکوبى مىکنند...
چند ساعت را چنين خوش و مطبوع گذراندم و پيش از پايان جشن که تا صبح به طول مىانجاميد خانهٔ ملا را ترک گفتم.