استعمار فرانسه (۱۹۵۴-۱۸۵۹)

ويتنام قبل از استعمار فرانسه در واقع کشورى کشاورزى بود که با نوع مونارشى و از طريق سيستم بوروکراسى مقامات کنفسيوسى اداره مى‌شد. طريق و شيوه اختصاص ارزش‌ها به دو سطح ملى و محلى تقسيم مى‌شد. در سطح ملى گزينه‌ها از طريق وراثت و يا صلاحيت‌هاى تجربى خاص صورت مى‌گرفت و سطح محلى مؤيد شوراهاى مردان ثروت، دانش، و يا ارشديت بود که سياست‌هاى دهکده و يا قانون دهکده را مشخص مى‌نمود. اين شوراها نه فقط در رابطه با امور داخلى دهکده مربوطه، بلکه هنگام درگيرى ميان منافع دهکده و بوروکراسى ملى هم ميانجى‌گرى مى‌کرد. فرهنگ سياسى رايج براساس اصول کنفسيوس استوار بود و رهبرى و هدايت کل سيستم نيز از طريق تعاليم علماء صورت مى‌پذيرفت.


استعمار فرانسه تمام اين سيستم را تغيير داد. مفاهيم فرانسوى (حقوق و مديريت) طبيعت عملکرد دهکده‌هاى ويتنامى را تغيير داد. کشاورزى ويتنام به‌زودى به توليد کائوچو، چاى و مزارع قهوه تغيير چهره داد. صنايع سبک، معادن، تجارت و بالاخص در کوچين چينا، ايجاد مزارع بزرگ که هم توسط فرانسويان سرمايه‌گذار و هم ويتنامى‌ها اداره مى‌شد،ويژگى آن کشور گرديد. تا ۱۹۳۷ طبيعت دوگانه ويتنام دوران قبل از استعمار به‌شکل جامعه‌اى تغيير پيدا کرده بود که توسط طبقات اجتماعى مشخص مى‌شد. بيش از ۹% جمعيت يعنى حدود ۶/۱ ميليون نفر در حوزه پولى اقتصاد استعمارى کار مى‌کردند که شامل خرده بوروژوازي، روشنفکران، افراد مزدبگير و طيف وسيع مأموران دولتى بودند و زمين‌داران کوچک تقريباً ۵۵۰۰۰ خانواده را تشکيل مى‌دادند.


فرهنگ فرانسه به موازات تحولات همچنان در جامعه بيشتر معرفى مى‌شد. فرهنگ سياسى جامعه نيز تغيير پيدا کرد و انديشمندان ويتنامى به‌جاى تکيه بر مفاهيم کنفوسيوئيسم باستان بر انديشه‌هاى اصلاح‌گران چينى نظير يان‌فو (Yan Fu) و يا ليانگ چيکائو (Liang Chiqiao) توجه نمودند، در عين حال از افکار چارلز داروين و هربرت اسپنسر نيز متأثر شدند. در واقع مفاهيم جديدى از تاريخ بشرى جايگزين مفاهيم قبلى تغييرات القائى که در يک سيستم طبيعى بروز مى‌کرد، گرديد.


احزاب سياسى نوين در ويتنام به‌عنوان مخلوق علماء سنتى ظهور کردند. اين احزاب نظير انجمن نوسازى ويتنام (Pham Boi Chau) که در ۱۹۰۵ بنيان‌گذارى شد، معرف تلاش‌هائى براى تطبيق شرايط جديد و نيز توجه عملى به اشکال سنتى مقاومت ضداستعمارى بودند. اين سازمان‌هاى سياسى اغلب سنتى بوده و برنامه‌هاى آنها متضمن اعاده مونارشى و يا در سال‌هاى بعد از ۱۹۱۱ ايجاد مونارشى مشروطه و نيز مدرنيزه کردن نهادهاى سنتى کشور بودند. به‌هر حال در شرايطى که تغييرات در بستر موضوعات سياسى و فرهنگى همچنان پيش مى‌رفت، نسل علماء کنفسيوسى نيز دست در دست گروه‌هاى جديد رهبرى ساختار طبقاتى جامعه يعنى روشنفکران، بورژوازى و خرده بورژوازى قرار دادند. بنابراين هم حزب مشروطه‌خواه و هم حزب ناسيوناليسم که در ۱۹۲۷ بنيان‌گذارى شد، برنامه‌هاى آنها بازتابى از منافع طبقاتى اعضايشان بود.


تا نيمه دهه ۱۹۲۰ رشد طبقات جديد و افزايش روشنفکران پذيرش حرکت جبرى نظريات تاريخى مارکسيسم را هموار ساخت و در طول پنج سال جامعه جوانان انقلابى (Revolutionary Youth League) به حزب کمونيست ويتنام تبديل شد. اين جامعه که نخستين سازمان مارکسيستى ويتنام بود توسط هوشى‌مين در ۱۹۲۵ بنيان‌گذارى شده بود.


مرحله نهائى دوره استعمارى خود به سه مرحله تقسيم مى‌شود؛ سال‌هاى جبهه مردمى ۳۹-۱۹۳۶ سال‌هاى جنگ جهانى دوم ۴۵-۱۹۴۰ و بالاخره سال‌هاى مقاومت ضد فرانسه ۵۴-۱۹۴۶. سياست‌هاى جبهه مردم در پس زدن قدرت استعمار بسيار موفق بود زيرا نه فقط زندانيان سياسى رهائى يافتند بلکه گروه‌هاى معارض مختلف از جمله کمونيست‌ها و تروتسکيست‌ها نيز فرصت يافتند تا در سياست‌هاى انتخاباتى مشارکت جويند. ليبراليسم نسبى که مشخصه روشن اين سال‌هاست با آغاز جنگ جهان دوم خاتمه يافت.


در سراسر دوران جنگ جهانى دوم حکومت فرانسه در ويتنام به رژيم ويشى وفادار ماند و با نيروهاى ژاپنى که ويتنام را اشغال کرده بودند، همکارى نمود. مشخصه اين دوره موارد زير است:


۱. بسيج تعداد زيادى از جوانان ويتنامى در گروه‌هاى ورزشى و شبه‌نظامى که به‌ويژه در ۱۹۴۵ اهميت سياسى خاصى يافتند.


۲. رشد احزاب سياسى تحت تسلط ژاپنى‌ها نظير جامعه استقرار مجدد ويتنام (Vietnam Restoration League).


۳. نفوذ وسيع کمونيسم در خارج شهرها، يعنى مناطقى که ويت‌مينه جبهه واحدى را عليه ژاپنى‌ها و فرانسوى‌ها سازماندهى کرد.


تسليم بلاشرط ژاپن در شرايط سياسى ويتنام تأثير چشم‌گيرى گذاشت و کمونيست‌ها بلافاصله قدرت را در سراسر کشور در دست گرفتند.