در اين روش، هر موضوع درسى به واحدهاى کوچک‌ترى تقسيم مى‌گردد و هر واحد براى يک جلسه تدريس برنامه‌ريزى مى‌شود. براى اينکه مدارس موقعيت شاگردان خود را بدانند، در آغاز، ارزشيابى تشخيصى از شاگرد به عمل مى‌آورند تا نقطهٔ آغاز فعاليت خود را بر اساس درجهٔ علمى شاگرد معين کنند. معلم موضوع مناسب را براى شاگرد تعيين مى‌کند و شاگرد معمولاً فعاليت بر روى آن موضوع را به تنهايى آغاز مى‌نمايد. وقتى که يادگيرى آن واحد به پايان مى‌رسد، شاگرد آزمايشى را که قسمتى از آن واحد است مى‌گذراند يا معلم از او امتحان مى‌گيرد و نتيجهٔ آزمايش بلافاصله پس از تحليل، اعلام مى‌شود و در صورت رسيدن به حد مطلوب، واحد بعدى به او ارائه مى‌شود. چنين فعاليتى روزانه تکرار مى‌شود و تقريباً نيمى از زمان آموزش شاگرد را پر مى‌کند. بقيهٔ زمان آموزشى روزانه به فعاليت‌هاى مرسوم از جمله شرکت در بحث گروهي، ورزش، سرود و هنر اختصاص مى‌يابد. در اين روش، هر شاگرد بر اساس توانايى خود حرکت مى‌کند.


رقابت بين شاگردان در اين روش به حداقل خود مى‌رسد و از بين مى‌رود و به جاى اينکه شاگرد هنگام فعاليت شاگردان ديگر ساکت بنشيند و منتظر بماند، به طور فعال و کامل به وظيفهٔ يادگيرى‌ آنها مى‌پردازد. معيار ارزشيابى در سطحى بسيار بالا است، به طورى که شاگرد در صورتى مى‌تواند واحد بالاتر را اخذ کند که ۸۰ درصد يادگيرى را کسب کرده باشد. در اين نوع آموزش، گذراندن امتحان به مفهوم تسلط بر محتواى ياد گرفته شده است، نه بهتر از ديگران بودن. در اين نوع آموزش، اگر شاگردى مثلاً جبر سال دوم نظرى را خوانده باشد، به وى اجازه داده مى‌شود که در درس جبر سال سوم شرکت کند، در حالى که در مدارس معمولى چنين امکاناتى تا شروع سال تحصيلى بعد وجود ندارد؛ مثلاً شاگرد سال سوم راهنمايى ممکن است رياضى سال دوم نظري، انگليسى سال اول نظرى يا تعليمات اجتماعى سال چهارم نظرى را با هم بگذراند. در اين نوع آموزش، هدف‌هاى آموزشى حتماً بايد توسط متخصصان برنامه‌ريزى و روانشناسان تربيتي، به صورتى مستمر و تسلسلي، تنظيم و طراحى شود تا پايه تحصيلى مانع پيشرفت چنين آموزشى نشود.

نقش معلم در آموزش انفرادى تجويز شده (IPI)

در اين روش، معلم نقش انتقال دهندهٔ اطلاعات را ندارد، بلکه نقش وى متغير است و از مربى‌گرى يک کلاس ۳۰ نفره به يک تصميم گيرندهٔ مراحل و مسائل آموزشى فردى تبديل مى‌شود. در اين روش، نقش معلم بيشتر به عنوان تحليل‌گر داده‌ها و نتايج آزمون‌ەاى ارزشيابى و تعيين‌کننده سطوح درسى شاگردان مطرح است. اوست که با ارائه نتايج کار، شاگردان را در فرايند آموزش هدايت کرده، مشکلات آنان را حل مى‌کند.


بسيارى از انتقادگران اين روش معتقدند که برخى مواد خواندنى يا رياضيات بيش از حد پيچيده هستند و به کار زياد نياز دارند و براى نظام‌هاى آموزشى گران تمام مى‌شوند. ضمناً مفهوم خود شاگردان در روش ‌IPI نسبت به شاگردان روش‌هاى ديگر تحت کنترل است. گروهى نيز معتقدند مفهوم - خود در اين روش پايين، ولى واقع‌گرايانه است. اوهانيان (۱۹۷۱)، منتقد فن‌آورى جديد، به چند خطر آموزشى با روش IPI اشاره مى‌کند و مى‌گويد: شاگردان، بويژه آنانى که از نظر سرعت و توانايى متوسط هستند، ممکن است در مدرسه کمتر با افراد ديگر تماس حاصل کنند و در نتيجه، در تعامل اجتماعى دچار مشکل شوند. اوهانيان معتقد است که در اين روش، وظايف معلم شباهتى به تدريس و فعاليت آموزشى ندارد. به نظر او، آموزش خوب هميشه متکى بر انسان است، نه مواد آموزشي؛ به عبارت ديگر، بايد افکار عمومى به اين نکته معطوف شود که شاگرد به جاى فکر کردن دربارهٔ اينکه چه ياد بگيرد، به اين موضوع فکر کند که چگونه ياد بگيرد.