در عصر شاه عباس اول (۱۶۲۸-۱۵۸۷م.) امپراتور اتريش از طريق سفارت ايران در مسکو با شاه‌عباس اول رابطه برقرار و پيشنهاد انعقاد پيمان را تکرار نمود. شاه ايران از اين پيشنهاد خوشحال شد و به‌دنبال آن در سال ۱۵۹۸ ميلادى برادران شرلى (آنتونى و رابرت) را به همراه حسن‌على بيک و چهار نفر از شاهزادگان صفوى و پنج مترجم، براى فتح باب مناسبات و روابط بين ايران و دول اروپايى و اتحاد عليه عثماني، روانه اروپا نمود.


اين سفارت حداقل داراى هشت استوارنامه براى رودلف دوم، پادشاه اسپانيا، پاپ اعظم و فرمانرواى ونيز بود. هيئت از طريق مسکو به اروپا رسيدند و در هفتم نوامبر ۱۶۰۰ ميلادى از طرف رودلف دوم پذيرفته شدند. رودلف دوم پاسخ رسمى به استوارنامه را به بعد موکول کرد. در بيست و هفتم آوريل ۱۶۰۲ ميلادى سفيرى از جانب امپراتور به همراهى هفت نفر ديگر و يک نويسنده در پاسخ به سفر هيئت ايراني، محرمانه از طريق مسکو و درياى خزر عازم ايران شدند. سرپرستى اين هيئت را استيفان کاکاش (Stephan Kakasch) بر عهده داشت که در زمستان سال ۱۶۰۳ ميلادى به دربار رسيدند و فوراً از طرف شاه عباس اول پذيرفته شدند. در آن زمان شاه عباس در خيال حمله به آذربايجان و پس گرفتن آن سرزمين از عثمانى‌ها بود. شاه عباس از هيئت خواست که رودلف دوم او را در جنگ ارمنستان عليه امپراتور عثمانى يارى دهد. اين هيئت به همراه يک ايرانى به نام مهدى قلى‌بيک به اروپا بازگشت و در ۱۶۰۵ ميلادى وارد پراگ شد. اين رفت و آمدها چندان کارى از يش نبرد به‌طورى که در سال ۱۶۰۶ ميلادى رودلف دوم برخلاف تمام وعده‌ها به شاه عباس اول، با سلطان احمد امپراتور عثمانى قرارداد صلح بست و موجبات خشم شاه عباس را فراهم آورد. پس از آن نيز سفرايى بين شاه عباس اول و رودلف دوم مبادله شد که باز هم کارى از پيش نبردند. بعد از رودولف دوم، ماتياس امپراتور جديد سفيرى به ايران فرستاد ولى مشغله او ديگر عثمانى‌ها نبودند؛ بلکه جنگ‌هاى مذهبى که بين کاتوليک‌ها و پروتستان‌ها در حوزه فرمانروايى او به‌وقوع مى‌پيوست، فکر و ذکر او را به خود مشغول داشته بود. قابل ذکر است که از اين تاريخ به بعد اکثر سفراء به عنوان مبلغ مذهبى نيز عمل مى‌کردند و تا ۱۶۵۸ ميلادى اين هيئت‌ها بيشتر جنبه مذهبى داشتند تا جنبه سياسي.


اين‌گونه رفت و آمدها گرچه نتوانست پيمان اتحاد فى‌مابين دو امپراتورى هابسبورگ و صفوى را به‌وجود آورد ولى توانست در برقرارى روابط بين ايران و اتريش مؤثر افتد. بدين اعتبار در اين سال‌ها تعدادى از ايرانيان در اتريش و تعداد بسيارى از اتريشى‌ها در ايران و به‌خصوص در جلفاى اصفهان اقامت داشتند و در سال ۱۶۷۷ ميلادى اولين شرکت بازرگانى با شرق در وين به‌وجود آمد.


با تهديد مجدد ترک‌ها عليه امپراتورى خاندان هابسبورگ و به‌خصوص حمله مجدد آنان در سال ۱۶۸۳ ميلادى به اتريش، اين امپراتورى به فکر تجديد رابطه با ايران افتاد و در سال ۱۶۹۵ ميلادى سفيرى از طرف لئوپولد (Leupold) به دربار شاه‌حسين صفوى اعزام نمود. در اوايل قرن هيجدهم در اروپا علاوه بر امپراتورى اتريش، بريتانياى کبير به قدرت بزرگ دريايى تبديل شد. فرانسه قدرتمند گرديد و امپراتورى روسيه نيز در حال شکل‌گيرى بود ولى خاندان صفوى دوره افول خود را طى مى‌کردند و با هجوم افاغنه، کشور ايران را هرج و مرج فرا گرفته بود. از اين رو مبادله سفرا هم بين طرفين قطع شد و فقط در سال ۱۷۵۵ ميلادى پسر کوچک نادرشاه به نام على ميرزاخان به وين رفت. ماريا ترزا، امپراتوريس اتريش، او را به گرات فرستاد. وى در ۱۷۵۷ ميلادى وارد آکادمى نظامى وين نواشتاتر (Winer Neusadter) شد و با درجه ستوانى فارغ‌التحصيل گرديد و در جنگ‌هاى هفت‌ساله از خود دلاورى‌هايى نشان داد و به درجه سروانى رسيد و لقب قهرمان امپراتورى را دريافت داشت و در سال ۱۷۹۲ ميلادى با درجه سرگردى بازنشسته شد و در وين درگذشت (۱۸۲۴م.)


از آغاز قرن نوزدهم مجدداً توجه دو کشور به ايجاد روابط دوستانه فيمابين محسوس است. از سال ۱۸۱۸ ميلادى تا افتتاح سفارت اتريش در تهران (۱۸۷۳م.) چند سفير فوق‌العاده از طرف ايران به دربار امپراتورى اتريش اعزام شدند. از جمله ميرزا ابوالحسن خان که به همراه هيئتى مرکب از على‌بيگ و على اکبربيگ و ژنرال عسگرخان از طريق لندن به پاريس و وين رفتند و از طرف مترنيخ صدراعظم مشهور اتريش به‌حضور پذيرفته شدند. در سال ۱۸۱۹ ميلادى سفيرى از جانب فتحعليشاه با هدايايى به دربار امپراتور فرانس اول (Franz I) اعزام شد و به‌حضور امپراتور رسيد. در اين باريابى هامر پورگشتال (Hammer Purgstall) به عنوان مترجم حضور داشت. از مهمترين هداياى تقديمى کتاب مصورى به‌نام شاه‌نامه بود که شاعر دربار فتحعليشاه آن را به پيروى از فردوسى سروده بود. از سوى اتريش سفير ديگرى به نام الکساندر کسوما (Alexander Csuma) به ايران آمد که زبان فارسى را نيز ياد گرفت. بدين ترتيب روابط ايران و اتريش در دوره قاجاريه در حال گسترش بود به‌گونه‌اى که در زمان حاجى ميرزا آغاسى افسران اتريشى به خدمت در ارتش ايران درآمدند.


با توجه به رقابت روس و انگليس در ايران و محاصره هرات، محمد شاه قاجار در سپتامبر ۱۸۳۸ ميلادي، سفيرى به نام حسين‌خان نظام‌الدوله آجودانباشى را به دربار اتريش اعزام کرد. گرچه طى اين دوران اتريش همواره جنبه بى‌طرفى خود را حفظ نموده بود و با وجود رفت و آمدهاى زياد تا سال ۱۸۶۳ ميلادى اتفاق مهمى هم در روابط دو طرف روى نداد. در همين سال مترنيخ، صدراعظم مشهور اتريش، در ملاقات با فرستاده ويژه انگليس ژنرال مک‌نيل (Mac.Neill) که از طريق وين عازم ايران بود، خاطرنشان ساخت که دربار قاجار به نامه‌هاى فراوان امپراتورى اتريش پاسخ نداده است. ژنرال مک‌نيل در تهران اين مسئله را پيگيرى نمود. در نتيجه در سال ۱۸۳۷ ميلادى نامه‌اى از طرف محمدشاه قاجار به امپراتور فردينال اول (Ferdinl I) فرستاده شد که در آن تاجگذارى شاه را به وى تبريک گفته بود در حالى که تاج‌گذارى دو سال قبل از آن (۱۸۳۵م.) انجام گرفته بود. به‌هر حال اين خود اقدامى مثبت در روابط دو کشور بود که اعزام آجودانباشى را به اتريش در پى داشت.