همينکه وضع حمل زن نزديک شد و در خود احساس درد شديد کرد فوراً اقوام و کسان او رختخوابى در گوشهٔ اطاق مىاندازند و او را در آن رختخواب مىخوابانند. زائو قبل از آنکه به بستر برود کلوخى برمىدارد و در چاه آب خانه مىاندازد و مىگويد: اى کلوخ، الهى تا تو واشى من هم فارغ شوم!.
در اين موقع يکى از افراد خانواده به سراغ ماماى محله مىرود و مردى از اهل خانه (شوهر يا برادر يا مستخدم خانه) نيز بر بالاى بام رفته اذان مىگويد. ساکنان آن حدود و عابرينى که از کوچه مىگذرند چون صداى اذان بىوقت را مىشنوند، مىفهمند که زنى در حال زادن است دعا مىکنند که زودتر فارغ شود.
زنان همسايه و بستگان زائو نيز به خانهٔ وى مىشتابند و در اطاق زائو هر يک خدمتى را بهعهده مىگيرند (ورود زنان دو بخته ـ زنانى که هوو دارند و زنان دعائى و جنزده و غشى و مصروع به اطاق زائو ممنوع است): يکى ميخ به چارچوب در اطاق مىکوبد تا درد زائو در شکم او ميخکوب شود و هرچه زودتر به چهار درد برسد. ديگرى پوست پياز و سير در آتش مىريزد تا درد زادن بر زائو آسان گردد. سومى قلياب سرکه را در آستانهٔ در مىپاشد تا اگر احياناً کسى عليه زائو طلسم و جادو کرده باشد طلسم و جادوى او بشکند.٭ چند زن هم ختم امَّن يجيب مىگيرند تا زائو به تندرستى و عاقبت بزايد. در اين موقع ماما مىرسد. همينکه وارد اطاق شد چند بار کف دستها را محکم بههم مىکوبد تا اجنه بترسند و دور شوند، پس از آن دستور مىدهد يک سينى پر از خاکستر و هشت عدد خشت خام بياورند سينى را که آوردند ماما آنرا روى زمين در کنار رختخواب زائو مىگذارد و پارچهٔ سفيدى روى خاکسترها مىکشد.
٭ براى تهيه کردن قلياب سرکه در ظرفى مىجوشانند و سپس اندکى شغار يا سنگ گازران در آن مىريزند. بهعقيدهٔ عوام قلياب سرکه دافع اجنه و ارواح پليد است و هرگونه طلسم و جادو را هم، مىشکند.
آنوقت خشتها را روىهم به فاصله سى سانتىمتر در دو طرف سينى قرار مىدهد بهطورى که چهار خشت در طرف راست و چهار خشت در طرف چپ باشد. پس از انجام اين کار زائو را براى وضع حمل روى خشتها مىنشاند. در اين موقع يکى از نزديکان زائو چهار پايهٔ کوچکى که خراسانىها کُرسىچَهْ مىخوانند در جلو سينى خاکستر مىگذارد و خود روى چهارپايه در مقابل زائو مىنشيند و به اصطلاح پيشنشين زائو مىشود. ماما هم خودش در عقب زائو زانو به زمين مىزند و پسنشين او مىگردد.
پس از انجام اين مقدمات زائو خم مىشود و دو دست را بر شانههاى پيشنشين خود مىگذارد و با آرنجهاى خويش به او تکيه مىکند. ماما هم کف دستهاى خود را با روغن بادام يا روغن زرد چرب مىکند و مدت چند دقيقه شکم زائو را مالش مىدهد تا اگر بچه در شکم زائو به حالت غيرطبيعى قرار گرفته باشد به وضع عادى و طبيعى درآيد. پس از انجام اين عمل حوله يا دستمالى را گرم مىکند و چند بار به دور کمر زائو مىگذارد و برمىدارد تا خون در اطراف شکم و رحم زائو به جريان بيفتد و وضع حمل را تسريع کند.
در اين موقع زن ديگرى که معمولاً از خادمان خانه است منقلى پر آتش فراهم مىکند و اسپند در آن مىريزد و به صداى بلند صلوات مىفرستد و مىگويد:
سِپَنْ سپَنْ،(سپند.) سه دانه،
از قوم و خويش، بيگانه.(و بيگانه.)
سِپَنْ سپَنْ، آل رسول،(به حق آل رسول.)
به ترکه چشم حسود.
بعد از آن فرياد مىزند: چشم دشمنا(دشمنان.) کور! و ديگران هم مىگويند: بيش باد!
براى آنکه درد زائو شدت پيدا کند(يا به اصطلاح خراسانىها درد او پرزور شود.) و زودتر فارغ شود يک کاسه جوشانده از گل گاوزبان و تخم شبت (=شويد) درست مىکنند و قدرى نبات هم در آن مىريزند و به زائو مىدهند. اگر درد او پرزور نشد اندکى ريشهٔ گل خطمى خبازى ـ نوعى خطمى کوچک يا عرق بيدمشک و شکر کفمال مىکنند و به وى مىدهند بخورد. اگر اين دارو هم اثر نکرد و زائو فارغ نشد قدرى آب تربت روى شکم خود مىمالند اگر باز هم درد پرزور نشد و وضع حمل صورت نگرفت پنجهٔ مريم٭ در آب مىاندازند و معتقد هستند که تا چند لحظه بعد که پنجهٔ مريم در آب خيس بخورد زائو هم فارغ خواهد شد.
٭ پنجهٔ مريم يا چنگ مريم گياهى خوشبو است که ساقهٔ کوتاه و گلهاى زيبا دارد و در نقاط گرمسير و خشک مىرويد. عوام معتقد هستند که وقتى حضرت مريم دردش گرفت در بيابان چيزى نيافت تا به آن تکيه کند به ناچار چنگ زد و گياهى را که امروز پنجهٔ مريم نام دارد گرفت و آنقدر در دست خود فشرد تا حضرت عيسى (ع) از او زاده شد.
گاهى اتفاق مىافتد که با تمام اين عمليات باز هم زائو فارغ نمىشود. در اينصورت عقيده دارند که زائو در دوران حاملگى خود قسم ناحق خورده و اکنون اين عمل ناپسند پاپيچ او شده است. براى رفع اين محظور و مصيبت يک جفت کفش در غربالى مىگذارند و غربال را چندبار دور سر زائو مىچرخانند، يا آنکه قدرى نمک بالاى سر او مىسايند و يا چادر سر زائو را نزد بقال سر کوچه گرو مىگذارند (بهجاى چادر زائو مىتوان يک تکه از جهاز او را گرو گذاشت) و با پول گروى مقدارى خرما مىخرند و بين گدايان تقسيم مىکنند (وزن خرما بايد تقريباً مساوى با وزن شيئى باشد که گرو گذاشتهاند). اگر باز هم زائو فارغ نشد در همان اطاقى که زائو خوابيده است حلواى دوازده امام مىپزند و بين حاضران تقسيم مىکنند و مقدارى از آنرا نيز به کوچه مىبرند و به فقرا مىدهند. (طرز تهيه و تقسيم حلواى دوازده امام در بخش آشها و غذاهاى نذرى به تفصيل بيان شده است)
تا موقعى که طفل به دنيا نيامده است ورود همه کس به اطاق زائو آزاد و بىمانع است اما اگر دخترى به اطاق وارد شد بايد فوراً پائين دامن او را چاک داد زيرا عقيدهٔ عوام ورود دختر به اطاق زائو سبب تأخير در وضع حمل مىشود و گذشته از آنکه زائو دير فارغ مىگردد اصولاً بخت خود دختر هم بسته مىشود.
همينکه لحظهٔ وضع حمل فرا رسيد ماما کار خود را شروع مىکند و کاملاً مراقبت مىنمايد که بچه روى خشت فرود آيد تا در اولين لحظهٔ حيات، طفل با خاک آشنا شود زيرا آدمىزاد از خاک آفريده شده، جاى او در خاک است و پس از مردن نيز به خاک خواهد رفت.
در موقع وضع حمل هيچکس حق ورود به اطاق زائو را ندارد و اگر کسى به حکم ضرورت وارد شد نبايد تا پس از خاتمهٔ وضع حمل و بريدن ناف نوزاد از اطاق خارج شود.
پس از آنکه طفل به دنيا آمد ماما بچهٔ را در سينى روى خاکسترها قرار مىدهد و بند جفت را مىکشد تا جفت خارج شود. اگر جفت خارج نشد گيسهاى زائو را گلوله کرده، در دهان او فرو مىکند. اگر باز هم خارج نشد يک لنگه کفش برمىدارد و به بند جفت مىبندد تا جفت بالا نرود آنوقت يک نى قليان به زائو مىدهد و به و مىگويد: محکم در نى قليان فوت کن! اگر باز هم جفت خارج نشد کف لنگه کفش را مثل آئينه جلو صورت زائو نگاه مىدارد و به زائو مىگويد: عکس خودت را در آئينه ببين! زائو از شنيدن اين سخن خندهاش مىگيد و حرکت عضلات شکم و پهلوى او سبب بيرون آمدن جفت مىشود.
پس از آنکه جفت بيرون آمد چند سوزن به آن مىزنند و آنرا در گوشهٔ اطاق مىگذارند تا اگر احياناً اشخاص بدنفس و بدقدم و بدچشم به اطاق زائو وارد شدند نحوست و بديمنى آنها به جفت بخورد و به زائو صدمه و گزندى وارد نيايد. بعد در حدود پنج سير روغن زرد داغ مىکنند و مقدارى فلفل و نبات کوبيده در آن مىريزند و سه يا چهار زردهٔ تخممرغ هم به آن مىافزايند و سپس آنرا هم مىزنند و به زائو مىدهند تا همانطور که روى خشتها نشسته است سر بکشد. بعد زائو را در رختخواب مىخوابانند تا استراحت کند و کوفتگى بدن او زايل شود.
گاهى بهجاى روغن خالص و نبات و تخممرغ، يک کاسه کاچى درست مىکنند و مقدارى زيره و باديان و زعفران و هلباد٭ و هل رسمى نيز کوبيده ورى آن مىپاشند و به زائو مىدهند بخورد. اگر به علل طبع زائو به کاچى ميل نکند و با خوردن کاچى در او حالت تهوع ايجاد نمايد بهجاى کاچى براى او آش حُلبه درست مىکنند.
٭ هل باد دانهٔ درختى است که در نواحى بسيار گرمسير خصوصاً هندوستان مىرويد شبيه به هل معمولى است اما قدرى درشتتر و فاقد بو و آنرا هل غراب هم مىخوانند و در تداوى بهعنوان بادبر و دافع سردي استعمال مىشود.
پس از بيرون آمدن جفت، ماما عمل نافبري را شروع مىکند. اگر نوزاد پسر يا فرزند اول خانواده و يا دخترى باشد که خداوند پس از هفت پسر (به اصطلاح خراسانىها: دختر سر هفت پسر) به آن خانواده عطا فرموده باشد، ماما از بريدن ناف خوددارى مىکند و منتظر مىنشيند. تا سرنافي به او بدهند.٭ وقتى سرنافى گرفت چهار انگشت از بالاى ناف بچه اندازه مىگيرد و در محل انگشت چهارم يک نخ ابريشمى هفت رنگ به دور ناف مىپيچد و نخ را از دو طرف محکم مىکشد تا ناف قطع شود.
٭ سر نافى عبارت است از مبلغى پول يا چند سکهٔ نقره يا چند اشرفى طلا با مقدارى نقل و نبات و شيرينى و چند قالب صابون که در موقع بريدن بند ناف نوزاد به ماما مىدهند.
در بعضى از خانوادهها اگر نوزاد پسر باشد يک نخ سياه دور بندناف مىبندند و بند ناف را با کارد يا چاقو مىبرند و اگر نوزاد دختر باشد نخ گلى يا سفيد بهکار مىبرند و بند ناف را با قيچى قطع مىکنند.
پس از ختم عمل نافبرى ماما مقدارى نمک سائيده در قدحى آب نيمگرم مىريزد و بچه را با آب نمک و ليف مىشويد. استعمال نمک براى آن است که گوشت بدن طفل سفت و پيچيده شور و به اندک چيزى فساد نپذيرد و ضمناً بچه هم بانمک و خوشسيما و جميل گردد. اگر نوزاد دختر باشد قدرى نبات و هل هم مىکوبند و هنگام قنداق کردن او ميان دو پاى او مىريزند که... او شيرين و خوشبو بشود.
پس از شستشوى طفل يک تکه چلوار به طول تقريبى شصت سانتىمتر و عرض تقريبى سى سانتىمتر برمىدارند و وسط آنرا چاک مىدهند و از گردن نوزاد مىآويزند. اين پارچه که به شکل يک پيراهن سادهٔ بىآستين سينه و پشت طفل را مىپوشاند پيراهن قيامت خوانده مىشود و بايد هفت يا ده روز به تن نوزاد بماند (اگر نوزاد دختر باشد هفت روز و اگر پسر باشد ده روز) و پوشاندن اين پيراهن به تن نوزاد براى آن است که در قيامت و روز پنجاه هزار سال وقتى آفتاب تا يک نيزه بالاى سر آدميان پائين مىآيد بدن وى از گرمى و تف خورشيد نسوزد.
پس از ختم مراسم پيراهن قيامت، ماما يک نخ سه رنگ (آبى و سفيد و سياه) به نفا بچه مىبندد و نوزاد را در قنداقى مىپيچد و در ننو مىگذارد چند دانه برنج هم توى ننو مىريزد و براى حفظ نوزاد از خطارت ناگهانى بهقدر يک گندم تنزور٭ و يک گندم جزوار (Cezv?r= مادهاى است شبيه به ?هليلهٔ سياه? که در تداوى بيشتر بهعنوان ?بادبر? استعمال مىشود) در پارچهاى بسته به نوار دور قنداق بچه مىآويزد.
٭ tanzur = داروئى است سرخ رنگ و به شکل قطعات کوچک استوانهاى که از مکه مىآورند. مواد اصلى آن از ساقهٔ گياه مخصوصى به همين نام گرفته مىشود و در طب عوام بهعنوان بادبر بهکار مىرود. گاهى آنرا با جزوار هم مخلوط مىکنند و مىکوبند و براى تقويت به زائو مىدهند. براى معالجهٔ سوزاک و سيفيليس هم از آن استفاده مىکنند.
گاهى اتفاق مىافتد که طفل هنگام تولد بهعلت درشت بودن جثه يا گره خوردن بند ناف يا تنگ بودن لگن خاصرهٔ مادر ديرتر از زمان طبيعى متولد مىشود و پس از تولد نيز دچار خفگى مىگردد و پوست صورت و بدن او کبود مىشود. در اينصورت مىگويند بچه به گدار مانده است (اين همان حالتى است که در طب ـ Asphixie مىخوانند). براى رفع حالت خفگى و مالجهٔ نوزاد فوراً مرغى مىآورند و نوک آن را در مقعد وى فرو مىکنند و بعد با دست چند ضربه به زير دم مرغ مىزنند تا به اصطلاح مرغ به بچه نفس بدهد. آنوقت روى جفت بچه قدرى آتش مىريزند و بلافصله نوک مرغ را از مقعد نوزاد خارج مىکنند و مرغ را به يک فقير يا يک آدم مستحق صدقه مىدهند.
پس از آنکه ماما از بريدن ناف و لباس پوشانيدن بچه فارغ شد زائو را در رختخواب مىخواباند و براى حفظ جان او از صدمهٔ آل٭ با قيچى اى کاردى که نفا نوزاد را بريده است دورتادور رختخواب زائو خط مىکشد. يکى از ينان مجلس از او مىپرسد: چه مىکني؟ ماما جواب مىدهد: حصار مىکشم. باز آن زن مىپرسد: براى کي؟ ماما جواب مىدهد: براى مريم و بچه او. آن زن مىگويد: بکش مبارک باشد!
٭ بهعقيدهٔ عوام آل موجودى است نامرئي، درشت اندام و بلند قد که صورت او سرخ و بينىاش از گل است. اندام او شبيه به اندام او شبيه به اندام زنان و پستانهاى او بلند و آويخته است و هرجا زن تازهزائى را ببيند به او حمله مىکند و جگر او را مىدزدد و اگر کسى ملتفت نشود فوراً خود را به آب مىرساند و جگر زائو را به آب مىزند و زائو در دم جان مىسپارد. کلثوم نهنه در وصف او گفته است: رنگ او سرخ و بينى او از گل هرجا ديدى زود بگيرش تا از زائو جگر ندزدد و دل
پس از فراغت از اين عمل ماما پيازى به سر کارد يا قيچى مىزند (گاهى پياز را بهسر يک سيخ آهنى مىزنند). بالاى سر زائو مىگذارد تا آل بترسد و به زائو نزديک نشود.٭ براى حفظ زائو از ساير بليات نيز يک جلد قرآن بر بالين او مىگذارند و تا روزى که زائو به حمام مىرود بايد کارد و قرآن مزبور بالاى سر او بماند. در اين مدت جز کسانى که هنگام زايمان در اطاق حضور داشتهاند کسى حق ندارد به اطاق زائو وارد شود و هرگاه کسى بخواهد به حکم ضرورت وارد شود بايد قبلاً نوزاد را با قرآن از اطاق خارج کنند و پس از ورود آن شخص آنها را مجدداً به اطاق بياورند.
٭ بهعقيدهٔ عوام موجودات نامرئى شرير مانند آل و جن از سيخ و چاقو و قيچى و بهطور کلى آلات آهنى نوکتيز مىترسند و فرار مىکنند.
بهطور کلى کسانىکه وارد اطاق زائو مىشوند نبايد گوشوارهٔ طلا و گردنبند طلا و دستبند طلا بر اعضاء بدن داشته و يا لباس سبز و آبى پوشيده باشند و همه بايد سر و موى آنها کاملاً خشک باشد والا زائو به سردرد شديدى مبتلا خواهد شد.
پس از ختم مراسم حصارکشى و گذاشتن سيخ و پياز بر بالين زائو، هل سوزن و چهل سنجاق به اطراف و جوانب جفت فرو مىکنند و سپس جفت را در پارچهٔ سفيدى شبيه به کفن مىپيچند و به همان صورت در کوزهٔ دهانگشاد آب نديدهاى قرار مىدهند و بعد در گوشهٔ باغچه در زير خاک مدفون مىسازند.
اگر زائو زنى باشد که تا آن تاريخ کليهٔ فرزندان او مرده باشند بلافاصله در همان محل مقدارى حلوا مىپزند و خيرات مىکنند و تا هفت سال در همان روز و همان محل که جفت را چال کردهاند حلوا مىپزند و بين فقيران و مستمندان تقسيم مىکنند و عقيده دارند که به اين طريق فرزند جديد آن زن زنده خواهد ماند و مانند فرزندان ديگر و تلف نخواهد شد.
از آن لحظهاى که جفت بيرون مىآيد تا وقتىکه آنرا در زير خاک پنهان مىسازند بايد سخت مراقبت کنند که گريه جفت را ندزدد، اگر گربه از غفلت اطرافيان زائو استفاده کند و جفت را بربايد چلروى زائو مىافتد ـ رک: صفحات اول همين بخش و از آن تاريخ به بعد آن زن ديگر حامله نخواهد شد و از داشتن اولاد محروم خواهد ماند.
پس از آنکه زائو در رختخواب خود قرار گرفت براى آنکه ديگر درد و ناراحتى نداشته باشد و آسوده بخوابد علاوه بر پتو يا لحاف هفت تکه رخت نيز روى او مىاندازند آنوقت ماما به رختخواب نزديک مىشود و سُرين خود را سه بار به رختها ميُند و مىگويد:
چِخْ چِخْ، سُبُک بخواب! چِخْ چِخْ، سُبُک بخواب! چِخْ چِخْ، سُبُک بخواب!
زائو تا روزى که به حمام نرفته است نبايد از اطاق خارج شود و اگر بهعلتى از علل ناگزير باشد که اطاق را ترک نمايد بايد قيچى يا کاردى را که بر سر آن پياز زدهاند و زير سر او گذاشتهاند بهدست بگيرد و همهجا همراه خود ببرد تا آل به او حمله نکند.
مادامى که زائو در رختخواب خوابيده است علاوه بر کشيدن حصار مريم و گذاشتن سيخ و پياز بر بالين او، احتياطات ديگرى هم براى جلوگيرى از حملهٔ آل و صدمهٔ احتمالى او به زائو بهعمل مىآورند. از آن جمله تا سه روز پس از زايمان هر روز صبح مقدارى باروت در آستانهٔ در اطاق زائو آتش مىزنند تا ارواح خبيث از دود و بو و آتش باروت بترسند و از آن حدود بگريزند. ديگر آنکه تا شب شش در اطاق زائو نام آل و جن را بر زبان جارى نمىسازند زيرا بيم آن دارند که اين موجودات نامرئى با شنيدن نام خود بهسوى اطاق زائو بشتابند.
در اين شش روز کسى نبايد به اطاق زائو وارد شود و با وى ملاقات کند زيرا ممکن است آل يا جن باشد که بخواهد از موقعيت استفاده کرده در لباس و هيئت آدميان به اطاق زائو وارد شود و به او يا فرزند او آسيب برساند. در اين مدت فقط کسانى مىتوانند به اطاق زائو وارد شوند که در موقع زايمان نيز حضور داشته و يا هيچ فرزندى از آنها در ده روزهٔ اول تولد فوت نشده باشد. بهعلاوه هر يکاز اين اشخاص هم که بخواهند از زائو ديدن کنند بايد قبل از ورود به اطاق هر نوع دعائى از قبيل حرز و جادوبند و طلسم و چشمآويز و تعويذ که به بازو يا در بغل داشته باشند از خود دور سازند.
ديگر از احکام و رسومى که خراسانىها در اين چند روز رعايت آنها را واجب مىدانند يکى اين است که اطاق زائو را تا روزى که ناف بچه خشک نشده باشد جاروب نمىکنند و اگر اضطراراً جاروب کنند خاک جارو را در گوشهاى از اطاق انبار کرده نگاه مىدارند، روز هفتم يا دهم وقتى زائو مىخواهد به حمام برود جاروب را بهدست خود او مىدهند تا وى نيز يکبار اطاق را جاروب کند سپس خاک و آشغال سر جارو را با آنچه قبلاً در گوشهٔ اطاق انبار شده است روى هم مىريزند و همه را يکجا از اطاق بيرون مىبرند. ديگر آنکه وقتى ناف بچه خشک شد و افتاد يک تکه از آنرا در سوراخ موش مىگذارند و عقيده دارند که گذاشتن يک تکه از بند ناف در لانهٔ موش، بجه را باهوش و زرنگ خواهد کرد. گاهى نيز قسمتى از ناف خشک شده را در گوشهٔ حياط يک مدرسه چال مىکنند تا بچه درسخوان از آب دربيايد يا در گوشهاى از زمين مسجد دفن مىکنند تا بچه مؤمن و باخدا بشود و يا آنرا در آب راکد مىاندازند تا چه مانند آب راکد، هميشه آرام و خاموش و صبور باشد. باقىماندهٔ ناف را هم در هاونى مىکوبند و بهصورت گرد در مىآورند و بعدها براى معالجه درد چشم از آن استفاده مىکنند.
تا وقتىکه زائو به حمام نرفته است ماما هر روز دوبار به خانهد زائو مىآيد و نوزاد را تر و خشک مىکند و تعليمات لازم را براى مراقبت از نوزاد به زائو و کسان او مىدهد. روز سوم به دستور وى هشت مثقال روغن کرچک و چهار مثقال روغن بادام شيرين به زائو مىدهند تا بخورد و هرگونه ثقل يا سنگينى که در معده و رودههاى او باشد پاک و يا به قول عوام سر دل او سبک شود.٭
٭ در بعضى از دهستانهاى جنوب خراسان پس از دادن روغن به زائو چهل عدد ريگ و چهل عدد پشکل و چهل نخود خام و چهل دانهٔ اسفند در طشتى پر از آب مىريزند و جام چهل کليد را سه بار در طشت فرو مىبرند. پس از آن چادرنمازى بالاى سر زائو بهطور سراشيب نگاه مىدارند و آب درون طشت را روى چادر (درست بالاى سر زائو) خالى مىکنند و عقيده دارند که به اين طريق وجود زائو از تأثير نفوس بد و ارواح خبيث نيز پاک خواهد شد.
زائو در تمام مدتى که در بستر استراحت کرده است نبايد ماست و سيب و آجيل بخورد و خصوصاً از خوردن تخمه بايد بپرهيزد زيرا به عقيدهٔ عوام، خوردن ماست او را دچار خونريزى مىکند و خوردن سيب نيز وى را به مرض سيبک٭ مبتلا مىسازد، تخمه يا آجيل هم اگر بخورد به بيمارى پيشگوزک گرفتار مىشود يعنى بهجاى آنکه باد از مخرج وى صادر گردد از دهانهٔ مهيل او خارج مىشود٭ يا آنکه خونى که از او دفع مىگردد بسيار متعفن مىشود و مشام همه را ناراحت مىسازد.
٭ نوعى بيمارى که از پيش آمدن مثانه و رحم و نمايان شدن قسمتى از رحم در دهانهٔ خارجى مهيل ايجاد مىشود و آنرا به فرانسه ـ Cystocele خوانند. توليد شدن اين مرض در نظر عوام بهعلت خوردن سيب، بىشک تصورى نادرست و بىجا است، ظاهراً عوام از جهت شباهتى که بين کلمه سيب يا سيبک هست گمان کردهاند که بيمارى مذکور بر اثر سيب ايجاد مىشود.
٭ ظاهراً علت بروز اين مرض اين است که گاهى بر اثر حجى بودن سر نوزاد ناحيهٔ قدامى مهيل به رودهٔ راست فشار مىآورد و موجب ايجاد ضايعهاى در آن مىگردد و ديرى نمىگذرد که در محل مردگى نسج رودهٔ راست سوراخى ايجاد و گازهاى روده از آن سوراخ به طرف مهيل راه پيدا کرده از جلو خارج مىشود.