وقتى آثار حاملى هويدا شد، زن باردار را از خوردن غذاهاى سنگين و غيرقابل هضم منع مى‌کنند وقتى زن هفت ماهه شد قابله صورتى از مايحتاج را تهيه مى‌کند آن‌را به بازار مى‌برند و لوازم خريدارى مى‌شود و آن‌وقت شروع به بريدن و دوختن لباس‌هاى نوزاد مى‌کنند.


وقتى زمان وضع حمل نزديک شد قابله را خبر مى‌کنند زايمان هميشه به سختى و توأم با درد و رنج بسيار مى‌شود. بچه که به دنيا آمد قابله بند ناف او را مى‌برد اما هميشه به‌قدر دو بند انگشت باقى مى‌گذارد. محل بند ناف بريده شده را با ضمادى که مخلوطى است از کره و ادويه‌جات مختلفه مى‌پوشانند و روى آن‌را پارجه تميز مى‌گذارند.


نوزاد در پارچه سفيدى بسته مى‌شود او را در تخت‌خواب کوچکى مى‌گذارند. اين تخت‌خواب را بر روى ظرفى مى‌گذارند که معمولاً در آن نان خمير مى‌کنند. در زير اين ظرف مقدار زيادى برنج ريخته شده است در هفتمين روز تولد طفل، اين برنج به‌عنوان صدقه بين فقراء تقسيم مى‌شود.


اگر تابستان باشد بچه را روز اول حمام مى‌کنند و اگر زمستان بچه را روز هفتم به حمام مى‌برند بعد طفل به گهواره منتقل مى‌شود او را چنان محکم با پارچه به گهواره مى‌بندند که ديگر قادر به حرکت نيست. مادر هم بعد از اتمام خونريزى به حمام مى‌رود. در روز هفتم تولد، بچه را نام‌گذارى مى‌کنند. در اين روز حق‌الزحمه قابله را مى‌پردازند و او را مرخص مى‌کنند. در وقت بريدن بند ناف هم به قابله انعام مى‌دهند.


وقتى طفل شروع به راه رفتن کرد خلخالى مزين به زنگوله‌هاى کوچک به پاى او بسته مى‌شود. صداى زنگوله بچه را به راه رفتن تشويق مى‌کند و ضمناً بزرگ‌ترها هم از حرکت بچه آگاه مى‌شوند و مواظبت مى‌کنند به زمين نيفتد. اگر شير مادر کافى نباشد دايه‌اى براى شير دادن طفل استخدام مى‌کنند. دقت به‌عمل مى‌آيد که دايه از بين خانواده‌هاى خوب و شريق انتخاب شود معمولاً دايه را تعويض مى‌کنند و مادام العمر در خدمت مى‌ماند اما اگر خواست ترک خدمت کند دستمزد و شيربهاء کافى به او مى‌پردازند.


براى آنکه گرماى هوا و آفتاب به پوست بچه صدمه نزند چندين نوع محلول خوشبو به بدن او ماليده مى‌شود با اعتقاد به اينکه از پاره‌اى از امراض مصون خواند ماند به طفل ادويه‌جاتى مى‌خورانند وقتى بچه مريض باشد دايه را از خوردن بسيارى از غذاها محروم مى‌کنند. والدين طفل از همسايگان چاره‌جوئى مى‌کنند آنها هم انواع داروها را تجويز مى‌کنند. گاهى اين داروها طفل را معالجه مى‌‌کند و گاهى هم باعث مرگ کودک مى‌شود. دواى خيلى رايج، پوست خشخاش، شکر و آب جوش است.


آنها که در نزديکى بوشهر زندگى مى‌کنند بچه‌هاى خود را براى تزريق واکسن آبله به بوشهر مى‌آورند. وقتى بچه هشت ساله شد به مدرسه فرستاده مى‌شود. در مدرسه قسمتى از وقت طفل صرف خدمت به استاد مى‌شود. ابتدا خواندن قرآن را مى‌آموزند بدون آنکه معنى آن‌را بفهمند و بعد داستان‌هاى کوچى را که به شعر درآمده از بر مى‌کنند، مثل داستان موش و گربه و زنبورک طلائى و از اين قبيل، بعد اشعار حافظ را مى‌خوانند. اطفالى که پدران آنها به جنگ و ستيز علاقه‌مند هستند شاهنامه مى‌خوانند.


اگر پدر طفل طلبه و آخوند باشد طفل به خواندن اشعار و مرثيه‌هاى مختار و جمهرى مشغول مى‌شود که با واقعه عاشورا و شهادت امام حسين عليه‌السلام ارتباط دارد.


اگر پدر طفل اهل شعر و ادب باشد طفل بايد گلستان و بوستان شيخ سعدى را بياموزد. چنانچه پدر طفل به تاريخ علاقه‌مند باشد پسر بايد مجلدات ناسخ‌‌التواريخ را فرا گيرد.


اطفالى که علاقه‌اى به خواندن و نوشتن ندارند به دنبال فرا گرفتن کسب و کار مى‌روند. هنر تجارى و حجارى و کوزه‌گرى و بافندگى را مى‌آموزند و عده‌اى هم به دنبال هنرهاى ظريف مى‌روند، بعضى‌ها هم باغبانى و فنون شکار و يا ماهيگيرى را ياد مى‌گيرند و عده‌اى هم شايد دزدى و غارت‌گرى را به هر حال سنت آن است که هر پسرى حرفه پدر را بياموزد تا روزى جانشين پدر گردد.