ژنرال خوليوروکا (Julio Roca) که در مبارزه با سرخپوستان جنوب شهرتى به هم زده بود، در سال ۱۸۸۰ رئيس جمهور شد. پس از وى سلمن (Luis Saenz Pena) توانست در انتخابات دوره بعد با پشتيبانى حکومت قبلى پيروز گردد اما در ۱۸۹۰ با توجه به خرابى بيش از حد اوضاع اقتصادى مجبور به استعفا شد.


در ۱۸۹۱ لوئيس سائنز پنيا (Luis Saenz Pena) توانست در نتيجه ائتلاف با برخى از احزاب کشور چون، اتحاديه مدنى و دمکرات (در بخش مربوط به احزاب توضح داده خواهد شد.) و حزب ناسيوناليست که بروى و خامت اوضاع اقتصادى حساس بودند به رياست جمهورى انتخاب شود. اما وى نيز عليرغم تمامى سعى و تلاش خود نتوانست بر اوضاع نابسامان کشور فائق آيد و در نتيجه در سال ۱۸۹۵ معاون وى دکتر خوزه اوروبورا (Jose Uriburu) به جاى وى نشست. در دوران حکومت اوروبورا يک کنوانسيون ملى تشکيل شد که اصطلاحاتى در قانون اساسى از جمله افزايش تعداد نمايندگان کنگره‌هاى ملى و استانى و تجديد سازمان وزارتخانه‌ها صورت داد. در ۱۸۹۸ بار ديگر ژنرال روکا به رياست جمهورى انتخاب گرديد. يک سال بعد پول آرژانتين با تضمين قابل تبديل بودن آن به طلا با نرخ ثابت وضعيت رضايت بخشى پيدا کرد و در ۱۹۰۲ نيز تا حدودى اختلافات مرزى با شيلى به‌طور مسالمت‌آميز حل شد.


در ۱۹۰۴ دکتر مانوئل کينتانا (Manuel Quintana) رئيس جمهور شد که در ۱۹۰۶ قبل از اختتام دوره رياست جمهورى خود درگذشت. پس از وى دکتر خوزه فيگوئر و آآلکرتا (Jose Figueroa Alcorta) تصدى قوه مجريه را به عهده گرفت و اقدامات را در زمينه صلح و ثبات در کشور و توسعه خدمات رفاهى و آموزش همگانى به عمل آورد.


در ۱۹۱۲ روکه سائنز پنيا (Roque Saenz Pena) به رياست جمهورى انتخاب شد. در زمان او قانون انتخابات جديد به تصويب کنگره ملى اين کشور رسيد که به موجب آن ضمن پذيرش رأى منفي، شرکت در انتخابات و دادن رأى به اشخاص واجد شرايط نز اجبارى اعلام گرديد. پنيا مدتى بعد به علت بيمارى از مقام رياست جمهورى کشور کناره گرفت و معاون اعلام گرديد. پنيا مدتى بعد به علت بيمارى از مقام رياست جمهورى کشور کناره گرفت و معاون او ويکتوريانودلاپلازا (Victoriano de laplaza) جانشين وى شد. در دوران حکومتى که مصادف با شروع جنگ جهانى اول بود عليرغم اعلام بيطرفى و بدور ماندن آرژانتين از صحنه مستقيم جنگ، لکن آثار غيرمسقيم آن و کاهش شديد صادرات اين کشور، موجبات افزايش بيکارى وخامت مجدد اوضاع مالى اقتصادى کشور را فراهم ساخت. نتيجتاً براى نخستين بار راديکال‌ها توانستند با توجه به اصطلاحات اخير قانون انتخابات کشور در ۱۹۱۶ به پيروزى رسند و کانديداى خود هيپوليتو ايريگوين (hipolito Yrigoyen) را رئيس جمهور اين کشور نمايند.


در دوران حکومت ايريگوين اصلاحاتى در وضع دانشگاه‌هاى به عمل آمد و قانون خدمات اجتماعى در جهت تأمين منافع طبقات کارگر وضع گرديد. در ۱۹۲۲ راديکال‌هاى مجدداً در انتخابات پيروز شدند و مارسلوتئودور دآلوآر (Marcelo Teodor de Alvear) و پس از وى نيز ايرگوين براى بار دوم به رياست جمهورى انتخاب گشت. اما اين بار نتايج انتخابات با مخالفت محافظه کاران روبرو شد که طغيان و سوء قصد ناموفق آنان در دسامبر ۱۹۲۹ برعليه ايريگوين را به دنبال داشت. سال بعد در نتيجه بروز آشوب و اعتصابات کارگران در پايتخت اوضاع بشدت رو به وخامت گذارد تا حدى که در ۵ دسامبر ۱۹۳۰ ايريگوين مجبور به استعفا شد و ژنرال خوزه فليکس اوريبورو (Jose Felix Uriburu) که يکى از رهبران محافظه کار بود رياست جمهورى را به عهده گرفت. وى با استبداد بر کشور حکومت کرد و بسيارى از اعضاى احزاب سوسياليست و راديکال را دستگير و تبعيد نمود. اوريبورو سرانجام در نتيجه فشار افکار عمومى در هفتم نوامبر ۱۹۳۱ دستور برگزارى انتخابات را صادر نمود. در اين انتخابات در نتيجه ائتلاف دمکرات‌هاى مسيحى با راديکال‌هاى مخالف، ژنرال آگوستين ب خوستو (Agustin.B. Justo) به رياست جمهورى انخاب شد و از ۲۰ فوريه ۱۹۳۲ کار خود را شروع نمود. هرچند که وى مجدداً برخى از آزادى‌هاى مدنى لغو شده در زمان اوريبورو را برقرار کرد، ولى با روش ديکتاتورى حکومت نمود. در انتخابات سال ۱۹۳۷ روبرتوام اورتيز (Roberto.M.Ortiz) به رياست جمهورى انتخاب گرديد که از ۲۰ فوريه ۱۹۳۸ آغاز بکار کرد. او با کاهش هزينه‌هاى دولتى و بستن قراردادهايى با اسپانيا و بريتانيا موجبات بهبودى اوضاع اقتصادى کشور را فراهم نمود. اورتيز در ۲۲ اوت ۱۹۲۴ استعفا داد و به جاى وى معاون رياست جمهورى رامونز کاستيژو (Roman Castillo) رهبر قدرتمند محافظه کاران بر سمند قدرت نشست. اما حکومت وى نيز در ژوئن ۱۹۴۲ در نتيجه کوتا سقوط و پدروپ راميرز (P:edro.p.ramirez) به رياست جمهورى رسيد.