خطّ ابتدائى بشر، خط تصويرى (هيروگليف) بوده و در حدود چهار هزار سال قبل از ميلاد مسيح، در:
۱. کتاب مقدس هنديان ودا که ۱۴ قرن پيش از ميلاد نوشته شده به زبان سانسکريت مىباشد که يکى از شاخههاى زبان هند و اروپائى است. ادبيات سانسکريت هند، عمدتاً جنبهٔ تعليمى دارد و از خصوصيات قصههاى سانسکريت اين است که معمولاً در ضمن قصّههاى فرعى مىآيد. نمونهٔ معروف اين نوع ادبيات کتاب پنچنترا مىباشد که مأخذ اصلى و عمدهٔ داستانهاى کتاب کليه و دمنه است.
۲. کتاب اوستا که از قديمىترين آثار ادبى و مذهبى ايرانيان است به زبان زند نوشته شده که آن نيز شاخهٔ ديگرى از زبان هند و اروپائى است. تفسير کتاب اوستا بهنام زند مىباشد. صورتى از اين تفسير هم که سادهتر شده به نام پازند خوانده بابل اختراع شده و به نام آن در مصر جزيرهٔ کرت و چين خطهاى مختلف بهوجود آمده است. آرينها خط مخصوصى داشتهاند که در انقلابات مختلف، از بين رفته است. راجع به خط اوليهٔ ايرانىهاى قبل از دورهٔ هخامنشى اثرى بهدست نيامده است.
خط ميخى
سومريان مردمى بودند که بيش از ۳۰۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح در جنوب عراق سکونت داشته و داراى تمدّنى درخشان بودهاند. خطّ آنان ميخى بوده که از چپ به راست نوشته مىشده، و طوايف آشور و عيلام نيز همان خط را از سومريان گرفته و بهکار بردند. درست روشن نيست که از چه تاريخى اين خط بهدست مادها افتاده، امّا معلوم است که اين خط در دست ايرانىها رو به ترقّى و اصلاح نهاده و از اواسط قرن ششم قبل از ميلاد، از مرحلهٔ علامتى و صوتى بهصورت الفبائى درآمده است و بعداً اِعراب را نيز در آن بهکار برده و بهنام خط پهلوى شده است. سنگ نبشتههاى هخامنشى با خط ميخى نوشته شده و يک دانشمند انگليسى به نام راولين سن توانست با استفاده از زحمات اشپيگل آلمان کتيبهٔ بيستون را ترجمه کند.
خط الفبائى
خطى بوده که هر حرف نماينده يک مخرج است و از ترکيب مجموع حروف، لغات و کلمات ساخته مىشود. اين خط را دانشمندان، اوّل بار به فينقىها نسبت دادهاند و گفتهاند خطوط عبري، سرياني، قبطي، عربي، آرامي، پهلوي، يوناني، سنسکريت، سغدى و حبشى و ساير خطوط غير از خط چينى از خط فنيقىها به عاريت گرفته شده است.
خط سغدى
از خط آرامى مشتق شده و شايد خط پهلوى کهن، همان خط سغدى باشد. خط سغدى نيز از ريشهٔ زبان هند و اروپائى است.
خط پهلوى
از خط آرامى گرفته شده و داراى ۲۵ حرف با صدا و بىصدا است و دو قسم بوده: اشکانى و ساساني.
خط اوستائى
که در زمان ساسانيان اختراع شده و اوستا را بدان خط نوشتند. خط اوستا داراى ۴۴ حرف با صدا و بىصدا است و هم امروز کاملترين خطى است که در دنيا موجود مىباشد.
خطوط ايران بعد از اسلام
خط پهلوى بعد از اسلام بهسبب دشوارى که در خواندن و نوشتن داشت، نتوانست مانند ساير ادب و رسوم و فرهنگهاى ملى ساسانى مقاومت کند و چندى نگذشت که خط پهلوى منحصر به مؤبدان زردشتى شد و با سرعتى عجيب رو به زوال نهاد.
خط کنونى ايران از دو خط ابتدائى عربي، يعنى کوفى و نسخ قديم گرفته و اين دو خود از دو الفباى قطبى و سريانى در حدود يک قرن قب از تاريخ هجرى اقتباس شده است. گفتهاند که خط کوفى ابتدا در بينالنهرين حوالى کوفه رواج داشت و حرب ابناميّه از فضلاى قريش پس از سفر به کوفه آن را از استادان فن آموخت و به مکه مراجعت کرد و خط کوفى را به عدهّاى از اهالى قريش آموخت.
معروف است که ابنمقله در قرن چهارم هجرى از خط کوفى شش قلم بهعنوان: محققّ، ريحان، ثلث، نسخ، رقاع، و توقيع را استخراج کرده است و بعضى هم معتقد هستند که اين خطوط ۲۰۰ سال قبل از ابنمقله وجود داشته و ابنمقله آنها را تکميل کرده است. يک قرن پس از ابنمقله، ابنبواب آنها را قواعدى تازهتر بخشيد و پس از او ياقوت مستعصمى در قرن ۷ هجرى آنها را تکميلتر کرد. از شاگردان ياقوت مىتوان اين اشخاص را نام برد: شيخزادهٔ سهروردي، يوسف مشهدي، مباکر شاه زرين قلم تبريزي، سيدحيدر جلىنويس، نصرالله طبيب عراقي، ارغون کاملى که به استادان شش گانه معروف هستند. در قرن نهم اساتيد ديگرى در اين خطوط بهوجود آمدند مانند: جعفر بايسنقرى تبريزي، عبدالله طبّاخ هروي، شمس بايسنقرى، بايسنقر ميرزا، علاءالدين تبريزي، عبدالباقى تبريزي، علىرضا عبّاسي، سلطان ابراهيم ميرزا تيموري، محمدابراهيم قمي، احمد نيريزي، محمدهاشم زرگر اصفهاني، زينالعابدين اشرافالکتّاب اصفهاني، و عدهّاى خوشنويس ديگر.
علاوه بر اقلام ششگانهٔ مذکور که در ممالک اسلامى شايع بود، بعدها قلم ديگرى از قلم توقيع و قلم رقاع وضع شد که به خط تعليق معروف گرديد و سپس دو خط ديگر به نام شکسته تعليق و نستعليق، از آن استخراج شد. از استادان شکسته تعليق، خواجه تاج اصفهان، عبدالهى منشى استرآبادي، درويش عبدالله سلطاني، و خواجه اختيار منشى مىباشند.
قلم نستعليق خود ترکيبى از دو خط نسخ و تعليق است. نخستين کسى که به خوشنويسى نستعليق معروف شده ميرعلىتبريزى است. کسان ديگرى که پس از او در تکميل اين خط کوشيدند عبارتند از: ميرزا جعفر بايسنقري، اظهر تبريزي، سلطان علىمشهدي، ميرعلى هروي، شاه محمدنيشابوري، باباشاه اصفهاني.
ميرعماد بزرگترين خوشنويس ايران، شيوائى و جمال اين خط را به حد کمال رسانيد و شاگردانى مانند: عبدالجّبار اصفهاني، رشيداى ديلمي، و نوراى لاهيجانى تربيت کرد. دامنهٔ خط نستعليق تا دورهٔ قاجاريّه کشيده شد و در اين دوره چندين خوشنويس مانند: ميرزا عبّاس نوري، ميرزافتحعلى حجاب شيرازي، وصال شيرازى و بعضى فرزندان او، ميرزاعلىمحمّد صفاى لواساني، ميرزاابوالفضل ساوجي، ميرزا محّمد حسين کاتب السّطان شيرازي، و ميرزامحمدرضا کلهر به ظهور رسيدند.
بعدها خط شکسته نستعليق را براى نوشتن نامهها بهکار بردند. از استادان اين خط مىتوان: درويش عبدالمجيد طالقانى را نام برد. پس از او پيراونش قائم مقام فراهاني، اميرنظام گروسّى و امينالدّوله معروف هستند.
براى کرها و لالها الفباء و خطى برجسته بهوجود آوردهاند که ۲۵ حرف دارد. همچنين براى کوران خطى بهوسيلهٔ لوىبريل با الفباى برجسته ساخته شده است.