خواجه نصيرالدين طوسى
در زيج ايلخانى نوشته است: ... بههر چهارسال يک روز کبيسه باشد و سال سيصد و شصت و شش روز شود و چون هفت بار يا هشت بار به چهارسال کبيسه افتد يکبار به پنج سال کبيسه افتد و معرفت اوائيل سالها به استقراء معلوم شود. فزون بر آنکه نظر خواجه دربارهٔ تعداد کبيسهها در اين سخن با نظر او دربارهٔ کبيسههاى نخستين ۲۹۵ سال گاهشمارى جلالى در همان کتاب زيج ايلخانى تفاوت دارد، استفاده از اصطلاح استقراء براى معرفت اوائيل سالها نشاندهندهٔ عدم اعتقاد او بهوجود قاعدهٔ دقيق و منظم است.
عبدالعلى بيرجندى
در شرح خود بر زيج الغ بيک نوشته است: از آنجا که طول حقيقى سال شمسى در سالهاى مختلف متفاوت است، تعيين دقيق سالهاى کبيسهٔ جلالى تنها از طريق رصد ساليانه امکانپذير است.
معناى سخن بيرجندى آن است که بايد سال به سال به رصد پرداخت و با مشاهدهٔ ورود يا عدم ورود خورشيد به برج حمل، آغاز شدن يا آغاز نشدن سال جديد را تعيين کرد. چنين نگرشى منکر وجود نظم دقيق براى کبيسههاى گاهشمارى جلالى است.
تقىزاده
تقىزاده مىنويسد: نگارنده تصور مىکند که حقيقت مطلب آن است که در تاريخ ملکشاهى اصلاً قاعدهٔ مطردى براى نوبت به کبيسهٔ خماسى نبوده است و براى هر سال منجمين از روى زيجى با نتيجهٔ رصدى که اساس تاريخ مزبور بوده، موقع تحويل آفتاب را به حمل حساب و استخراج بايستى بکنند... اين فقره يعنى عدم وجود قاعده از جدول کبائس سالهاى ملکى در زيج ايلخانى نيز که تحت هيچ قاعدهٔ مطردى نمىآيد استخراج و استنباط مىشود (... همچنين از بيانات صريح قطبالدين شيرازى در کتاب سابقالذکر [يعنى نهايةالادراک فى دراية الاملاک]، و عبدالعلى بيرجندى در شرح زيج الغبيک ...) اين معني، يعنى عدم وجود قاعدهٔ مطرد بهطور واضح مستفاد مىشود، چه هر دو تصريح بر اين کردهاند که تعيين موقع کبيسهٔ خماسى فقط به استقراء ممکن است.
ملکپور و صياد
منکر وجود نظم دقيق در کبيسهها هستند. آنان در پژوهشهاى بعدى خويش نيز وجود نظم دقيق در کبيسهگيرى را منکر شدهاند. آنان همواره بر طول سال خورشيدى حقيقي و محاسبه بر پايهٔ فرمولهاى نجومى تمسک جستهاند.