بعضیها آنقدر پر بار زندگی کردهاند، آنقدر به لحظات، بار سنگینی آرزوها و رویاهایشان را بخشیدهاند که وقت رفتنشان نمیدانیم باید از کدام برگه ورق خورده زندگی آنها شروع کنیم. بهرام بیضایی بدون شک یکی از آنها بود، آنقدر که حالا وقتی به لحظه لحظههای آن بخش از زندگیاش که خواسته یا حتی نخواسته با ما شریک شود، نگاه میکنیم جایی را نمیبینیم که او در قامت متفکری جلوتر از زمانه، آن لحظه را با جان و دل زندگینکرده باشد.
با مرگ او، یقینا یکی از تأثیرگذارترین و مستقلترین صداهای فرهنگ معاصر ایران خاموش شد؛ صدایی که بیش از شش دهه، تئاتر، سینما و اندیشهٔ ایرانی را دگرگون کرد. فیلمسازی که همواره بیرون از جریان غالب ایستاد و جهان شخصی خود را ساخت، زندگی کرد و در جان مخاطبانش نیز حک کرد.
بعید هم نبود، او بیضایی بود، کسی که چندین نمایشنامه روی صحنه برده بود از «سلطان مار» تا « مرگ یزد گرد» که هنوز که هنوز است به عنوان ایرانیترین روایت نمایشی در خاط مخاطبان او مانده است. حالا که بیش از قبل، صداها، تصاویر و نوشتههای او در فضای مجازی دست به دست میشود انتقاد به حذف و سانسور در چشمانش غریبتر و دلتنگیاش برای نفس کشیدن در ایران از همیشه تاملبرانگیز است.
غریبگی اما مفهومی پرتکرار در ذهن و جان بیضایی بود؛ حتی پیش از آنگه ترک خاک کند. با همین دلبستگی به عمق واژه غریبه، «چریکه تارا» و «غریبه و مه» را ساخت؛ آثاری که بیش از آنکه روایتمحور به معنای متعارف باشند، بر فضا، اسطوره و تنهایی انسان استوار بودند.
پس از آنها تلاقی غریبی با دنیای کودکان پیدا کرد. بیضایی جایی گفته بود که همراه سوسن تسلیمی وقتی از جهانی که در آن میزیستند طرد شدند، به هر آنچه شد دست زدند تا دوباره کار کنند و سینما را زنده نگه دارند. این بود که «باشو غریبه کوچک» متولد شده بود.
روایتی از غریبگی در دل بحران و ساز ناکوکی که رفته رفته کوک میشد. مرثیه ای انسانی که از نائی زن و مادری ماندگار در تاریخ سینمای ایران ساخت و بیضایی را به عنوان فیلمسازی به جامعه معرفی کرد که میتواند در دل جنگ متفاوت بنویسد و شاعرانه خلق کند.
حالا زنانگی خاصه در آثار بیضایی، در جهان سینما رنگی دیگر گرفته بود. «سگ کشی» تلاقی همه مفاهیمی بود که در مناسبات سینمایی بیضایی به درستی قاب بسته شد. فیلمی که قهرمانی جسور و زنانه داشت، تلخ بود و فساد، خیانت و مناسبات قدرت در جامعه شهری را با بیرحمی تاملبرانگیز و قابل درکِ آثار بیضایی به یاد مخاطبش میآورد.
آخرین فیلم او، «وقتی همه خوابیم»، تصویری خودبازتابانه از سینما، حذف و فروپاشی اخلاق حرفهای بود؛ فیلمی که بسیاری آن را بیانیهای شخصی درباره تجربه زیسته بیضایی در سالهای پایانی فعالیتش در ایران دانستهاند. اثری که بیش از هر زمان، مفاهیم خواب و غیبت را به مرکز جهان او آورد.
در نهایت، بیضایی ایران را ترک کرد و در خارج از کشور به تدریس و نوشتن ادامه داد. رفتن او، نه یک تصمیم ناگهانی، بلکه نتیجه سالها محدودیت و ناتمامماندن پروژهها بود. با اینهمه، آثارش همچنان بخشی جداییناپذیر از تاریخ سینمای ایران باقی ماندهاند؛ فیلمهایی که نشان میدهند او مسیر خود را یافت، حتی اگر بهای آن، ایستادن در حاشیه و دورماندن از امکان تولید مداوم بود.
24 تیر 1404
25 تیر 1404
26 تیر 1404
29 تیر 1404
31 تیر 1404
02 مرداد 1404
17 مرداد 1404
27 خرداد 1404
13 تیر 1404
13 تیر 1404
18 مرداد 1404
27 مرداد 1404
09 فروردین 1404
09 فروردین 1404
11 فروردین 1404
09 آبان 1403
08 اردیبهشت 1404
27 خرداد 1404
مشاهده بیشتر
13 تیر 1404
13 تیر 1404
13 تیر 1404
13 تیر 1404
14 تیر 1404
14 تیر 1404
22 تیر 1404
23 تیر 1404
23 تیر 1404
23 تیر 1404
23 تیر 1404
24 تیر 1404
18 آذر 1404
29 مرداد 1404
12 آبان 1404
21 آذر 1404
03 دی 1404
12 مهر 1404
16 آذر 1404
09 شهریور 1404
23 مهر 1404
10 دی 1403
20 مرداد 1404
30 مرداد 1404
30 مرداد 1404
23 آذر 1404
28 تیر 1404
10 دی 1403
09 مهر 1404