به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از دفتر حفظ و نشر حضرت آیت الله العظمی خامنهای، در آستانهی ۲۷ دیماه، سالروز شهادت سیدمجتبی نواب صفوی و یارانش، در گزارشی به روایت دیدار رهبر انقلاب در دوران نوجوانی با این روحانی مؤمن و مبارز و شجاع و تأثیرپذیری ایشان از این شهید عزیز میپردازد.
مشروح روایت به شرح زیر است:
«بازجو: متوجه باشید که اینجا محل وعظ و خطابه و یا بحث دربارهی اصول دین و توحید نیست. از شما دربارهی اعمال خلاف فدائیان اسلام که به رهبری شما مرتکب شدهاند، سؤال شد. بنابراین از تشریح وظایف دینی افراد خودداری کنید. چون هر کسی وظائف دینیاش را انجام میدهد. پرسیده شد تاریخ تأسیس فدائیان اسلام چه وقت بود؟
متهم: ما جز دین خدا، فرمان و حکمی نداریم و بحمدالله مسلمانیم و انشاءالله خلاف دستور خدا عمل نکردهایم و نمیکنیم. و اما تأسیس ظاهری فدائیان اسلام -با توجه به اینکه هر مسلمان صادقی، فدائی اسلام است- از وقتی است که با دین و معارف خدای عزیز آشنا شدم و حس فداکاری در راه دین خدا در من پدید آمد. تشکیل ظاهری فدائیان اسلام از سال ۱۳۲۱ (ﻫ.ش) بوده است؛ به یاری خدای توانا. سید مجتبی نواب صفوی.» (متن بازجویی از شهید)
پس از تأسیس جمعیت فدائیان اسلام و اعدام انقلابی احمد کسروی (مورخ ضد دین)، نواب صفوی و یارانش به منظور جذب جوانان مذهبی و اجرای تبلیغات دینی همواره به نقاط مختلف ایران سفر میکردند. این سفرها تا آخرین روزهای زندگی نواب ادامه داشت. آخرین دور این سفرها را در بهمن ۱۳۳۱ و هنگامی شروع کردند که نواب صفوی پس از بیست ماه بازداشت به میان یاران خود برگشته بود. بهانهی این دستگیری و زندان طولانی او تعجببرانگیز بود؛ متهمش کرده بودند که چندین سال قبل، با نطق شدیداللحنی در شهرستان ساری، باعث شده مردم مسلمان به هیجان بیایند و شیشههای مشروبات الکلی بعضی مغازههای مشروبفروشی را بشکنند. صاحب مغازهها شکایت کرده بودند و حالا باید کیفر آن را پس میداد. دلیل اصلی دستگیری نواب اما ترس مصدق از او بود.
از فردای روز این آخرین آزادی، علاقهمندانش دستهدسته به دیدارش میآمدند و آمادگیشان را برای مبارزه در راه اهداف جمعیت اعلام میکردند. نواب و یارانش در روزهای پایانی سال ۱۳۳۱ به شهرهایی مانند ری، قم و کاشان رفتند و برگشتند. در اواسط فروردین ۱۳۳۲ نیز همراه ۳۰ تن از یارانش، تهران را به مقصد مشهد ترک کرد. اتوبوس آنها در شهرهای بین راه توقفهایی کوتاه داشت تا مردم بتوانند سید مجتبی را -که سودای برقراری حکومت اسلامی را در سر داشت- از نزدیک ببینند و سخنانش را بشنوند. حتی پانایرانیستها نیز به پیشواز نواب میآمدند.
عصر روز بیستویک فروردین ۱۳۳۲ نواب و همراهانش، با استقبال صدها علاقهمند که چندین کیلومتر دورتر از شهر آمده بودند، وارد مشهد شدند. آنها در حالی به حرم مطهر رضوی مشرف شدند که جمعیت بسیاری در مسیرشان ازدحام کرده بودند و پیوسته صلوات میفرستادند. طی دو روزی که نواب در مهدیه مستقر بود، اقشار و گروههای مختلفی به دیدار او آمدند. او در این دیدارها معمولاً حضار را به اتحاد و یگانگی میخواند و مردم را از گذاشتن کلاه شاپو و تراشیدن ریش منع میکرد. ملاقاتکنندگان هم با ذبح گاو و گوسفند و گرفتن عکس با او احساساتشان را ابراز میکردند.
با آنکه نواب صفوی در سخنرانیهایش از ارشاد و تبلیغ دینی فراتر نمیرفت، باز هم گروهی از فعالان مذهبی شهر نتوانستند نگرانی خود را پنهان سازند. آنها از او خواستند اظهاراتی در مورد سیاست نکند، زیرا با این کار او، ممکن بود آرامش این شهر مذهبی و آرام مختل شود و اشخاص مشکوک و ماجراجو از آن موقعیت سوءاستفاده کنند. نواب اما در پاسخ میگفت: من منظور خاصی جز تبلیغ دین ندارم و برای زیارت آمدهام.
رهبر فدائیان اسلام در روزهای آخرین توقفش در مشهد، علاوه بر دیدار با مردم، به مدارس علوم دینی رفت. به منازل برخی علما هم رفت و با آنان دیدار کرد. نواب در این سفر «کربلایی محمدکاظم کریمی» -نابینایی که به صورت معجزهآسا حافظ قرآن شده بود- را به همراه خود آورده بود تا وی را بهعنوان شاهدی بر حقانیت دین به همگان معرفی کند. به این ترتیب سفر نواب به مشهد، سرانجام در پایان فروردین بدون «هیچ اتفاق سوئی» پایان یافت. حکومت اما از تأثیر عمیق نواب بر جوانان بیخبر بود. یا خبر داشت و کاری از دستش برنمیآمد.
سیدعلیآقای چهاردهساله هم آوازهی نواب را دورادور شنیده بود و تصویری متناسب با سن خود از او در ذهن داشت؛ مردی بلندقد، پرهیبت، چهارشانه و حماسی. جاذبهای پنهان او را به سوی نواب میکشاند که قرار بود در مهدیهی علیاصغر عابدزاده سخنرانی کند. به گوش آقاسیدعلی رسید: «بسیار علاقهمند شدم که نواب را ببینم. خواستم بروم مهدیه، ولی نتوانستم
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است